responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 324

احاديث به او داده شده و برادر مادريش هم همراه است، و برادران در كمال ذلت در برابرش ايستاده به خطاكارى خود اعتراف مى‌كنند و اقرار مى‌نمايند كه خداوند على رغم گفتار ايشان در ايام كودكى يوسف كه گفته بودند: چرا يوسف و برادرش نزد پدر ما از ما محبوب‌ترند با اينكه ما گروهى توانا هستيم و قطعا پدر ما در گمراهى آشكارست او را بر آنان برترى داده.

يوسف (ع) بعد از دلدارى از برادران و عفو و گذشت از ايشان، شروع كرد به دعا كردن، و از خدا خواست تا گناهانشان را بيامرزد، و چنين گفت:(يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) و اين دعا و استغفار يوسف براى همه برادران است كه به وى ظلم كردند، هر چند همه ايشان در آن موقع حاضر نبودند، هم چنان كه از آيه بعدى هم كه از قول بعضى از فرزندان نقل مى‌كند كه در كنعان نزد پدر مانده بودند، و در جواب پدر كه گفت اگر ملامتم نكنيد بوى يوسف را مى‌شنوم، و ايشان گفتند:(تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ) استفاده مى‌شود چند نفرى در برابر يوسف حضور داشتند و بزودى تفصيلش خواهد آمد ان شاء اللَّه تعالى.

بحث روايتى [روايتى در شرح داستان يوسف 7 و برادران در مصر]

در تفسير عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت: من از امام ابى جعفر (ع) شنيدم كه داستان يوسف و يعقوب را نقل مى‌كرد و چنين مى‌فرمود كه: وقتى يعقوب فرزند خود يوسف (ع) را ناپديد يافت اندوهش شدت كرد، و از گريه زياد ديدگانش سفيد شد، و به شدت محتاج گشته و وضع بدى پيدا كرد.

در اين مدت سالى دو نوبت، يك بار تابستان و يك بار زمستان عده‌اى از فرزندان را به مصر مى‌فرستاد، و سرمايه‌اى اندك به ايشان مى‌داد تا گندمى خريدارى كنند، پس سالى ايشان را در معيت قافله‌اى روانه ساخت و ايشان وقتى وارد مصر شدند كه يوسف عزيز مصر شده بود.

آرى پس از آنكه عزيز مصر يوسف را به ولايت مصر برگزيد در اين بين فرزندان يعقوب مانند سالهاى قبل براى خريد طعام به مصر آمدند، يوسف ايشان را شناخت ولى ايشان او را بخاطر هيئت سلطنت و عزتش نشناختند و گفت قبل از همراهان، بضاعت خود را بياوريد، و بكارمندان خود گفت سهم اين چند نفر را زودتر بدهيد و به پول اندكشان نگاه نكنيد، بقدر احتياجشان گندم به ايشان بدهيد، و چون از اينكار فارغ شديد بضاعتشان را هم در خرجينشان بگذاريد، مراقب باشيد تا خود ايشان نفهمند، كارمندان نيز دستور يوسف را عملى نمودند.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 324
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست