برادران يوسف
آمدند و بر او وارد شدند، او ايشان را شناخت ولى آنها وى را نشناختند (58).
و هنگامى كه
(يوسف) بار آذوقه آنها را آماده كرد گفت: (دفعه آينده) آن برادرى را كه از پدر
داريد نزد من آريد، آيا نمىبينيد كه من حق پيمانه را ادا مىكنم و من بهترين
ميزبانانم؟ (59).
و اگر او را
نزد من نياوريد نه كيل (و پيمانهاى از غله) نزد من خواهيد داشت و نه (اصلا) نزديك
من شويد (60).
گفتند ما با
پدرش گفتگو خواهيم كرد (و سعى مىكنيم موافقتش را جلب نماييم) و ما اين كار را
خواهيم كرد (61).
سپس به
كارگزاران و غلامان خويش گفت: آنچه را به عنوان قيمت پرداختهاند در بارهايشان
بگذاريد تا شايد پس از مراجعت به خانواده خويش آن را بشناسند و شايد برگردند (62).
بيان آيات
[بيان آياتى كه وارد شدن برادران يوسف را بر يوسف 7- كه اينك حكمران
بود!- و گفتگوى آنها را حكايت مىكنند]
فصل ديگرى از
داستان يوسف (ع) است كه در چند آيه خلاصه شده و آن
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 283