نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 247
هم گفتهاند: و چه
بسا به روايت هم نسبت داده باشند (احتمال ضعيفى است كه) با نص كتاب مخالفت دارد.
چون صرفنظر
از ثنايى كه خداوند در اين سوره از آن جناب نموده تصريح كرده بر اينكه او از
مخلصين بوده. و نيز تصريح كرده كه مخلصين كسانيند كه شيطان در ايشان راه ندارد.
و اخلاص براى
خدا باعث آن نمىشود كه انسان به غير از خدا متوسل به سببهاى ديگر نشود، زيرا اين
از نهايت درجه نادانى است كه آدمى توقع كند كه بطور كلى اسباب را لغو بداند و
مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد. بلكه تنها و تنها اخلاص سبب مىشود كه انسان به
سببهاى ديگر دلبستگى و اعتماد نداشته باشد. و در جمله(اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ) قرينهاى كه دلالت كند بر دلبستگى يوسف (ع)
به غير خدا وجود ندارد. بعلاوه جمله(وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ
ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ ...) خود قرينه روشنى است بر اينكه فراموش كننده
ساقى بوده نه يوسف.
بحث روايتى
[چند روايت كه در آنها جمله:(اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ) بر يوسف
7 خرده گرفته شده و اشاره به مخالفت اين روايات با صريح قرآن]
در تفسير قمى
در روايت ابى الجارود از ابى جعفر (ع) نقل شده كه در ذيل آيه(ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى
حِينٍ) فرموده: مقصود از آيات همان شهادت كودك و پيراهن از پشت
پاره شده يوسف، و (چشم و گوش خود ملك بود كه) آن دو را در حال سبقت گرفتن به طرف
در ديد و كشمكش آن دو را شنيد، و نيز اصرار بعدى زليخا به شوهرش در مورد حبس يوسف
بود.
و در جمله(دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ) فرموده: دو غلام بودند از غلامان ملك،
يكى نانوا بود، و ديگرى ساقى شراب او، و آن كس كه به دروغ خوابى نقل كرد همان
نانوا بود.
على بن
ابراهيم قمى هم چنان حديث را ادامه مىدهد و چنين مىگويد: پادشاه دو نفر را
گماشته بود تا از يوسف محافظت كنند، وقتى وارد زندان شدند از يوسف پرسيدند چه كارى
از تو ساخته است؟ گفت: من خواب تعبير مىكنم. يكى از آن دو موكل، در خواب ديده بود
انگور مىفشارد. يوسف در تعبيرش فرمود: از زندان بيرون مىشوى، و ساقى شراب دربار
گشته شانت بالا مىرود. آن ديگرى با اينكه خوابى نديده بود به دروغ گفت: من در
خواب ديدم كه بر بالاى سرم نان حمل مىكنم، و مرغان از همان بالا به نانها نوك
مىزنند. يوسف در پاسخش فرمود: پادشاه تو را مىكشد و به دارت مىكشد، و مرغان از
سرت مىخورند، مرد خنديد و گفت:
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 247