نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 238
يافته و بعد از
انحراف و كجى، مستقيم مىشوند و ليكن بيشتر مردم شكر اين نعمت را بجا نمىآورند، و
اين فضل خدا را كفران نموده بدان اعتنايى نمىكنند، و به جاى اينكه با آغوش باز
پذيراى آن باشند از آن روى مىگردانند.
اين آن
معنايى است كه به نظر ما رسيده. ولى بعضى[1]
از مفسرين در معناى آن گفتهاند:
مشار
اليه ذلك در(ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا ...) علم به
تاويل احاديث است. و ليكن همانطورى كه ملاحظه مىكنيد، اين معنايى است كه از سياق
آيه به دور است.
[معناى
خير و بيان حجت قاطعى كه در جمله:(أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ
خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ) نهفته است]
(يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ
الْقَهَّارُ) كلمه خير از نظر وزن وصفى است كه از ماده خار،
يخار، خيرة اشتقاق يافته كه اين ماده به معناى انتخاب و اختيار كردن يكى از
دو چيز و يا دو عملى است كه به وجهى در انجام و يا اخذ آن در ترديد باشد، و خير از
آن دو، آن است كه در مطلوبيت و فضيلت، برترى بر ديگرى داشته اخذ آن متعين باشد. پس
خير از دو عمل، آن عملى است كه انجام آن متعين باشد. و خير از دو چيز آن است كه از
جهت انتخاب مطلوب باشد، مثلا خير از دو مال، آن مالى است كه از جهت تمتع و استفاده
مطلوبتر باشد. و خير از دو خانه، آن خانهاى است كه از جهت سكنى مطلوبتر باشد. و
خير از دو انسان، آن فردى است كه از جهت مصاحبت بهتر باشد. و خير از دو رأى، آن
رأيى است كه اخذ به آن بهتر باشد. و خير از دو اله، آن معبوديست كه از جهت پرستش
بهتر باشد. و از همين جا است كه اهل ادب گفتهاند اصل اين كلمه:
أخير:
خوبتر و به صيغه افعل التفضيل بوده، و ليكن حقيقت مطلب اين است كه كلمه
مذكور صفت مشبههاى است كه بر حسب ماده خود معناى افعل التفضيل را افاده نموده و
برترى را مىرساند.
از آنچه گذشت
روشن گرديد كه جمله(أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ
اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ...) در سياق بيان دليل بر معين شدن خداى
تعالى براى پرستش است. و به عبارت روشنتر اگر فرض شود كه ميان عبادت خدا و ساير
معبودهاى ادعايى ترديد شود، عبادت خداى تعالى متعين است، نه اينكه بخواهد بگويد:
حق موجود تنها خداى تعالى است نه اربابهاى غير او. و يا اينكه بگويد: تنها معبودى
كه مبدأ و معاد موجودات است خداى تعالى است، نه معبودهاى ديگر، زيرا اين چند معنا
با كلمه خير سازگار نيست چون اين كلمه را در باره چيزى اطلاق مىكنند كه از جهت
مطلوبيت و اخذ به نحوى تعين داشته باشد، پس اينكه فرمود آيا