نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 213
كه يك يك كارهايش
مورد رضاى خدا باشد، و چنين مردمى از درون دلهايشان، رادعى به نام تقوا دارند كه
مانع آنان از ارتكاب جرم مىشود.
و اگر اخلاق
از چنين اعتقادى سرچشمه نگيرد، براى آدمى در كارهاى حياتيش هدفى جز تمتع به متاع
دنياى فانى و التذاذ به لذائذ حيات مادى باقى نمىماند، نهايت چيزى كه بتواند
زندگى او را عادلانه، و او را وادار به حفظ قوانين اجتماعى خود كند، اين فكر است
كه اگر من اين قوانين را رعايت نكنم و ملزم به آن نباشم اجتماع من متلاشى گشته، و
در نتيجه زندگى خودم هم متلاشى مىشود، پس لازم است كه من از پارهاى از
خواستههايم به خاطر حفظ جامعه صرفنظر كنم، تا به پارهاى ديگر نايل شوم، كه اگر
چنين كنم هم به بعضى از آرزوهايم مىرسم، و هم اينكه مردم ما دام كه زندهام مرا
مدح و تعريف مىكنند، و نام من در صفحات تاريخ با خطوطى طلايى باقى مىماند.
اما مساله
مدح و تعريف مردم البته تا حدى مشوق هست، و ليكن تنها در امور مهمى كه مردم از آن
آگاه مىشوند جريان دارد، به خلاف امور جزئى و شخصى، و يا امور مهمى كه مردم
خبردار نشوند، از قبيل كارهاى سرى، كه در آنجا ديگر اين دواعى مانع ارتكاب انسان
نمىشود، و اما مساله خطوط طلايى تاريخ و نام نيك، آن هم غالبا در مواردى صورت
مىگيرد كه پاى از جانگذشتگى و فداكارى در ميان بيايد، مانند كشته شدن در راه وطن
و يا بذل مال و صرف وقت در ترفيع مبانى دولت و امثال آن. اين چنين فداكارىها از
كسانى سرمىزند كه به حيات ديگرى، ما وراى اين زندگى معتقد باشند، و كسى كه چنين
اعتقادى ندارد جز به يك عقيده خرافى دست به چنين فداكارى نمىزند، زيرا با نبود اعتقاد
به يك زندگى ديگر هيچ عاقلى از جان خود نمىگذرد تا بعد از او نامش را به نيكى ياد
كنند، چون او بعد از مرگ وجود ندارد تا از آن مدح و ثنا و يا هر نفع ديگرى كه تصور
شود برخوردار گردد.
آن كدام
عاقلى است كه به خاطر آسايش ديگران از جان خود صرفنظر كند و خود را به كشتن دهد كه
ديگران به زندگى برسند، با اينكه بر حسب فرض، به زندگى ديگرى اعتقاد نداشته باشد و
مرگ را جز بطلان نپندارد. مگر اينكه اعتقادى خرافى وادارش كند كه خود را به كشتن
دهد كه آنهم با كمترين توجه و التفات از بين مىرود.
[جز توحيد
و اعتقاد به عالم ديگر، هيچ انگيزهاى موجب فداكارى و از خود گذشتگى نبوده
نمىتواند از نقض قوانين و سنن اجتماعى جلوگيرى كند]
پس روشن شد
كه هيچ انگيزه و محركى و لو هر چه باشد جاى توحيد را نمىگيرد. و چيزى وجود ندارد
كه جاى توحيد را در بازدارى انسان از معصيت و نقض سنن و قوانين پر كند، مخصوصا اگر
آن معصيت و نقض سنن از چيزهايى باشد كه طبعا براى مردم آشكار نشود و بالأخص آن
معصيتى كه اگر فاش شود به خاطر جهاتى بر خلاف آنچه كه بوده فاش مىگردد،
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 213