نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 177
كه او براى تو حلال
است و براى تو خلق شده بعضى گفتهاند: آن چاهى را ديد كه در ته آن بيچاره بود، و
ديد كه فرشتهاى لب آن چاه ايستاده مىگويد: اى يوسف! آيا بيچارگى آن روزت فراموشت
شده. بعضى ديگر گفتهاند: زليخا را به صورتى بسيار زشت ديد و از او فرار كرد.
بعضى
گفتهاند صدايى شنيد كه مىگويد: اى يوسف به سمت راستت نگاه كن، وقتى نگاه كرد
اژدهايى عظيم ديد- كه بزرگتر از آن قابل تصور نبود، و مىگفت: زناكاران فردا در
شكم منند، لا جرم يوسف فرار كرد. اين بود گفتار غزالى.
[افترائات
ناشايسته و اتهامات قبيحى كه در تفسير جمله:(وَ هَمَّ
بِها لَوْ لا ...) در تفاسير عامه به ساحت حضرت يوسف 7 نسبت
داده شده است]
از جمله
حرفهاى ديگرى هم كه زدهاند اين است كه يعقوب در برابرش مجسم شده و ضربهاى به
سينهاش زد كه در يك لحظه شهوتش از سر انگشتانش بريخت. اين روايت را الدر المنثور
از مجاهد و عكرمه و ابن جبير آورده، و به غير اين، روايات ديگرى هم آورده است.[1] جواب روايت سيوطى اين است كه علاوه
بر اينكه يوسف (ع)- همانطور كه قبلا اثبات شد- پيغمبر و داراى مقام عصمت الهى بوده
و عصمت، او را از هر لغزش و گناهى حفظ مىكرد، علاوه بر اين، آن صفات بزرگى كه
خداوند براى او آورده و آن اخلاص عبوديتى كه در بارهاش اثبات كرده جاى هيچ ترديدى
باقى نمىگذارد كه او پاك دامنتر و بلند مرتبهتر از آن بوده كه امثال اين
پليديها را به وى نسبت دهند، مگر غير اين است كه خدا در بارهاش فرموده: او
از بندگان مخلص ما بود، نفس خود را به من و بندگى من اختصاص داده و من هم او را
علم و حكمت دادم و تاويل احاديث آموختم و نيز تصريح مىكند كه او
بندهاى صبور و شكور و پرهيزكار بوده به خدا خيانت نمىكرده، ظالم و جاهل نبوده،
از نيكوكاران بوده به حدى كه خداوند او را ملحق به پدر و جدش كرده است .
و چگونه چنين
مقاماتى رفيع و درجاتى عالى جز براى انسانى كه صاحب و جدان پاك و منزه در اركان، و
صالح در اعمال و مستقيم در احوال ميسر مىشود؟ و اما كسى كه به سوى معصيت گرايش
يافته و بر انجام آن تصميم هم مىگيرد آنهم معصيتى كه در دين خدا بدترين گناهان
شمرده شده، يعنى زناى با زن شوهردار، و خيانت به كسى كه مدتها بالاترين خدمت و
احسان به او و به عرض او كرده، و حتى بند زير جامه خود را هم باز نموده و در جايى
از آن زن نشسته كه شوهران با زنان خود مىنشينند، آن وقت آياتى يكى پس از ديگرى از
طرف خدا ببيند و منصرف نشود، و نداهايى يكى پس از ديگرى بشنود و باز حيا نكند و
دست برندارد، تا آنجا كه به سينهاش بزنند و شهوتش از نوك انگشتانش بريزد، و
اژدهايى كه بزرگتر از آن تصور نشود ببيند