نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 138
براى مسابقه دو، و يا
تيراندازى- البته مسابقه دو با دور شدن از يوسف مناسبتر است، پس بعيد نيست
مقصودشان همين بوده- و يوسف را نزد بار و بنه خود گذاشته بوديم گرگى او را خورد، و
بدبختى و بيچارگى ما اين است كه هم برادر را از دست دادهايم و هم تو گفتار ما را
تصديق نخواهى كرد هر چند هم كه ما راستگو باشيم.
و اين كلام
يعنى جمله(وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا
صادِقِينَ) كلامى است كه نوعا هر پوزشطلبى وقتى دستش از همه جا بريده شد و راه
چارهاى نيافت بدان تمسك مىجويد، و مىفهماند كه مىداند كلامش نزد طرفش مسموع و
عذرش پذيرفته نيست، ليكن مع ذلك از روى ناچارى حق مطلب را مىگويد و از واقع قضيه
خبر مىدهد، هر چند تصديقش نكنند، پس اين تعبير كنايه از اين است كه كلام من صدق و
حق است.
(وَ جاؤُ عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ) كذب - به
فتح كاف و كسر ذال- مصدر است، و در اينجا به جاى اسم فاعل به كار رفته تا مبالغه
را برساند، در نتيجه معنايش چنين مىشود: به خونى كاذب كه كذبش آشكارا
بود .
از اين آيه-
با در نظر گرفتن اينكه دم: خون را نكره آورده و فرموده
خونى تا بفهماند دلالت آن بر ادعاى ايشان دلالتى ضعيف بوده- چنين برمىآيد
كه پيراهن خونآلود وضعى داشته كه نمودار دروغ آنان بوده، چون كسى را كه درندهاى
پارهاش كرده و خورده باشد معقول نيست پيراهنش را سالم بگذارد.
از اينجا
معلوم مىشود كه چراغ دروغ را فروغى نيست، و هيچ گفتار و پيشامدى دروغين نيست مگر
آنكه در اجزاى آن تنافى و در اطرافش تناقضهايى به چشم مىخورد كه شاهد دروغ بودن
آنست (و به فرضى هم كه طراح آن، خيلى ماهرانه طرحش كرده باشد) اوضاع و احوال خارجى
كه آن گفتار دروغين محفوف به آن است بر دروغ بودنش شهادت داده و از واقع و حقيقت
زشت آن هر چه هم كه ظاهرش فريبنده باشد پرده برمىدارد.
گفتارى در
اينكه در دروغگويى رستگارى نيست [سخنى در باره بى فرجام بودن دروغ و اينكه سر
انجام، حقيقت نمودار مىشود]
اين مطلب
تجربه شده كه عمر اعتبار دروغ كوتاه، و دروغگو ديرى نمىپايد مگر آنكه خودش به آن
اعتراف مىكند، و اگر هم اعتراف نكند بارى اظهاراتى مىكند كه از بطلان گفتارش
پرده برمىدارد.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 138