responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 118

سود دهد يا به فرزنديش گيريم. اين چنين يوسف را در آن سرزمين جا داديم تا تعبير حوادث رؤيا را تعليمش دهيم كه خدا به كار خويش مسلط است ولى بيشتر مردم نمى‌دانند (21).

بيان آيات‌

از اينجا شروع به داستان مى‌شود، در حقيقت بشارتى كه قبلا داده بود عنوان مقدمه‌اى را داشت كه بطور اجمال اشاره به سرانجام قصه مى‌نمود.

آيات مورد بحث فصل اول داستان را متضمن است، كه همان مفارقت يوسف از يعقوب و بيرون شدنش از خانه پدر تا پابرجا شدنش در خانه عزيز مصر. البته در خلال اين احوال، به چاه انداختن برادران، و بيرون شدنش به دست مكاريان، و فروخته شدنش و حركتش به سوى مصر نيز اشاره دارد.

[توضيحى در اين مورد كه چگونه براى سائلان، در داستان يوسف و برادرانش نشانه‌هايى الهى هست ]

(لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ) از اين جمله شروع به بيان داستان مى‌شود، و در اين جمله مى‌فرمايد: در داستان يوسف و برادرانش آيات الهيى است كه دلالت بر توحيد او مى‌كند، و دلالت مى‌كند بر اينكه خداى تعالى ولى بندگان مخلص است، و عهده‌دار امور آنان است تا به عرش عزت بلندشان كرده، در اريكه كمال جلوسشان دهد. پس خدايى كه غالب بر امر خويش است، اسباب را هر طورى كه بخواهد مى‌چيند، نه هر طورى كه غير او بخواهند، و از به كار انداختن اسباب آن نتيجه‌اى كه خودش مى‌خواهد مى‌گيرد، نه آن نتيجه‌اى كه بر حسب ظاهر نتيجه آن است.

برادران يوسف به وى حسد ورزيده او را در قعر چاهى مى‌افكنند و سپس به عنوان برده‌اى او را به مكاريان مى‌فروشند و بر حسب ظاهر به سوى هلاكت سوقش مى‌دهند، ولى خداوند نتيجه‌اى بر خلاف اين ظاهر گرفت و او را به وسيله همين اسباب زنده كرد. آنها كوشيدند تا ذليلش كنند، و از دامن عزت يعقوب به ذلت بردگى بكشانند خداوند با همين اسباب او را عزيز كرد. آنها خواستند زمينش بزنند، خداوند با همان اسباب بلندش كرد. آنها مى‌خواستند محبت يعقوب را از او به خود برگردانند، خداوند قضيه را به عكس كرد. آنها كارى كردند كه پدرشان نابينا شد و در اثر ديدن پيراهن خون‌آلود يوسف ديدگان را از دست بداد، خداوند به وسيله همان پيراهن چشم او را به او برگردانيد، و به محضى كه بشير پيراهن يوسف را آورده به روى يعقوب انداخت ديدگانش باز شد.

و همچنين همواره هر كس مى‌خواست او را آزارى برساند خداوند او را نجات مى‌داد، و همان قصد سوء را وسيله ظهور و بروز كرامت و جمال ذات او مى‌كرد، و در هر راهى كه او را

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 118
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست