نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 319
و كوتاه سخن اينكه
سران كفار قوم نوح معتقد بودند به اينكه طبقه ضعيف در مجتمع انسانى، به عنوان
انسانى منحط و يا حيوانى به صورت انسان است، و اگر به درون مجتمع انسانها داخل شده
و در زندگى شريك آنها مىشود براى اين است كه انسانهاى واقعى يعنى طبقه اشراف از
نيروى كارى او بهرهمند شده و كارهاى دشوارى را كه در زندگى دارند به دوش او
بگذارند، و معلوم است كه عكس اين قضيه هرگز رخ نمىدهد، يعنى طبقه اشراف هيچگاه
خدمتى به طبقه ضعيف نمىكنند، بلكه اين طبقه از هر كرامت و احترامى محروم، و از
حظيره شرافت مطرود، و از رحمت و عنايت مايوس هستند.
اين است آن
ديدگاهى كه سران قوم كافر داشته و آن را زيربنا و تكيهگاه همه مسائل مجتمع خود
قرار داده بودند، و نوح (ع) به مبارزه با اين طرز فكر برخاسته و خطاب به ايشان
گفت:( وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ
يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً)- من به طبقه ضعيف كه به من ايمان آورده و در
نظر شما خوار و حقير مىآيند هرگز نمىگويم كه خدا هيچ خيرى به آنان نخواهد
داد.
[ملاك
فضيلت، پاكى نفس و صفاى باطن است نه امتيازات و برتريهاى مادى و ظاهرى]
آن گاه به
منظور اينكه سران كافر را به اشتباهشان و به بطلان اعتقادشان متذكر كند، فرمود:(
اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ)- خدا بهتر مىداند كه در دلهاى آنان
چه ارزشها و يا ضد ارزشهايى وجود دارد. يعنى از ديدگاه شما، طبقه مؤمن به
علت ضعفى كه در ظاهر حال آنان مشاهده مىشود طبقهاى خوار و بى مقدار مىآيند، و
براى آنان هيچ ارزش و احترامى قائل نيستيد، در حالى كه ملاك در احراز خير واقعى و
داشتن كرامت و حرمت، ظاهر حال افراد نيست، بلكه ملاك در اين باب و مخصوصا در داشتن
خيرات و كرامات الهى نفوس بشر است كه اگر به زيور فضائل درونى و مناقب معنوى
آراسته باشد داراى كرامت هست، و گرنه، نه، و در تشخيص اين كه اين مؤمنين چگونه
باطنى دارند، و خفاياى دلهايشان چيست، نه من راهى دارم و نه شما، تنها كسى كه از
باطن دلها آگاه است خداى تعالى است، پس من و شما حق نداريم به محروميت آنان از خير
و سعادت حكم كنيم.
نوح (ع) بعد
از بيان آن حقيقت با جمله( إِنِّي إِذاً لَمِنَ
الظَّالِمِينَ)- در اين صورت- كه اگر آنها را از خود برانم- از ستمكاران خواهم
بود. سبب دورى گزيدن و اجتنابش از داورى در باره طبقه مؤمن و ضعيف را بيان
نمود، و معناى اين قسمت از كلام آن جناب اين است كه داورى در باره باطن دل مردم،
بى مدرك حرف زدن است، و من نمىتوانم به گزاف و بدون دليل خير را بر كسانى كه ممكن
است مستحق آن باشند تحريم كنم، زيرا اين عمل ظلم است، و بر هيچ انسانى نمىسزد كه
حتى قصد ظلم كرده و خود را در زمره ستمكاران قرار دهد.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 319