نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 105
آگاهى ندارد، و از
عالم امر است، كه خداى تعالى احدى را بر آن مسلط نفرموده، و همين معنا در تفسير
آيات اين سوره گذشت آنجا كه فرمود:(وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا
الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ ...)[1]
[امتها-
همچون افراد- اجل و پايانى دارند و امم پيشين بعد از ارسال رسل و پيدايش اختلاف در
ميان مردم، با قضاء الهى معذب و منقرض شدهاند]
و اما اينكه
چرا در پاسخ، حتميت وقوع آن را ذكر كرد؟ براى اين بود كه حتميت وقوع آن عذاب
مصداقى بود از يك حقيقت، كه خود از نواميس عامه و سنتهاى جارى در عالم است، در
نتيجه با ذكر حتميت وقوع هم پاسخ را داده و هم به حقيقتى اشاره كرده تا در نتيجه
عقدهاى كه موجب اين سؤال شده حل و شبهه دفع گردد، و آن حقيقت اين است كه در عالم
كون براى هر امتى أجلى است كه به هيچ وجه از آن أجل تخطى نمىكند، و آن أجل هم از
آن امت تخطى نمىكند، و خواه ناخواه آن أجل خواهد رسيد و هنگام رسيدن نه در واقع
شدنش در موقعى كه معين شده اشتباه مىكند، و نه در لحظه وقوع، ساعتى جلوتر و يا
عقبتر واقع مىگردد.
بيانگر اين
حقيقت جمله(لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا
يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ) است، يعنى و شما
مسلمين نيز امتى هستيد از امم، و خواه ناخواه شما نيز مانند ساير امتها اجلى
داريد، وقتى اجلتان رسيد نمىتوانيد آن را پس و پيش كنيد. مشركين وقتى اين كلام را
بشنوند، و در آن تدبر كنند قهرا برايشان روشن مىگردد كه درخواست بيجايى كردهاند،
چون هر امتى حياتى اجتماعى و وراء حيات فردى كه مخصوص تك تك افراد است دارد، و
حيات اجتماعى هر امتى از بقاء و عمر آن مقدارى را دارد كه خداى سبحان برايش مقدر
كرده. و همچنين از سعادت و شقاوت و تكليف و رشد و ضد رشد و ثواب و عقاب سهمى را
دارد، كه خداى تعالى برايش معين فرموده و اين حقيقت از چيزهايى است كه تدبير الهى
عنايتى به آن دارد، هم چنان كه در تك تك انسانها طابق النعل بالنعل چنين تقديراتى
را مقدر فرموده.
بعد از تدبر
و درك اين حقيقت آن وقت به ياد شواهد تاريخى مىافتند كه آثار باستانى و خرابههاى
عهد كهن و كاخهاى خالى از سكنه با زبان بى زبانى برايشان شرح مىدهد، هم چنان كه
قرآن كريم اخبار بعضى از اين امتها از قبيل: قوم نوح و عاد، قوم هود و ثمود قوم
صالح و كلده و قوم ابراهيم (ع) و اهل سدوم، و سائر مؤتفكات (قوم لوط) و قبطيان
(قوم فرعون) و اقوامى ديگر را براى آن مشركين آورده.
پس، اين همه
اقوام كه منقرض شدند، و سر و صدا و آوازهشان به خاموشى گرائيد جز در