نام کتاب : فلسفه تاریخ 1 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 128
اغراض و تعصبات و منافع خود وقایع را آنچنان که هست مینویسند .
در آن قضایای تقریبا چهل سال پیش مسجد گوهرشاد چون در فریمان ما هم
بلوا و آشوبی شد ، بعد از آن قضایا جزء کسانی که گرفتند و بردند زندان ،
ابوی ما بودند البته بعد از حدود یک ماه قرار منع تعقیب صادر شد و آزاد
شدند ، بعد دو مرتبه ، یک بار دیگر همان اشخاص را تحت تعقیب قرار
دادند ، یعنی آن محاکمه ها همه مورد اتهام قرار گرفت دفعه دوم را اخوی
بزرگ ما میگفت من آنجا بودم ( دفعه اول را من هم یادم است ، بچه بودم
) وقتی ابوی ما آمدند گفتند من رفتم آنجا و آنها گفتند بردار بنویس با
خود گفتم : « النجاش فی الصدق » حقیقت را باید نوشت ، هر چه بود نوشتم
( ابوی ما اینجور بودند که غیر از راستی اصلا به زبانشان نمیآمد ) این
دفعه دوم که یک بازرس مخصوص از تهران آورده بودند و خود رضاشاه یک
بازرس مورد اعتماد را فرستاده بود چون به او گزارش داده بودند که
محاکمات مشهد که اسدی را محکوم کردند همه قلابی بوده ، این دفعه آن
بازرس به ابوی ما گفته بود شما خودتان هر چه وقایع بوده بنویسید ، به
اخوی ما هم گفته بود تو هم هر مقدار اطلاع داری بردار بنویس ابوی ما خطش
خوب بود ، اخوی ما هم خطش بد نبود ایشان میگفتند بعد از آنکه نوشتیم ،
ابتدا این دو ورقه را برداشت نگاه کرد و گفت به به ! پدر از پسر بهتر
مینویسد ، پسر از پدر بهتر بعد ورقه مرا برداشت خواند ، وقتی خواند یک
نگاهی کرد و گفت : " آقا ! از لحن این نوشته پیداست که شما آدم
راستگویی هستید چون هر چه بوده ولو به ضرر خودت بوده نوشته ای " ( در
واقعه ای که خود ایشان ذینفع بودند آن واقعه را همان طور که واقع شده بود
نوشته بودند اعم از این که به ضرر خودشان بوده یا به نفع خودشان ) بعد
گفت : چون تو یکچنین آدم صدیق و راستگویی هستی من قرار منع تعقیب صادر
میکنم .
غرض این که نمیشود بشر را متهم کرد که همیشه مطابق منافع خودش [
وقایع را نقل میکند ] .
نام کتاب : فلسفه تاریخ 1 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 128