responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عاشورا ريشه‌ها، انگيزه‌ها، رويدادها، پيامدها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 642

مدينه! يك گلستان گل اگر در كربلا بردم‌

ولى اكنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم‌

اگر موى سياهم شد سپيد از غم، ولى شادم‌

كه مظلوميت خود را گواهى روشن آوردم‌

اسيرم كرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم‌

كه پايان، خدمت خود را به نحو احسن آوردم‌

مدينه! يوسف آل على را بردم و اكنون‌

اگر او را نياوردم، از او پيراهن آوردم‌

مدينه! از بنى هاشم نگردد با خبر يك تن‌

كه من از كوفه پيغامِ سرِ دور از تن آوردم‌

مدينه! گر به سويت زنده برگشتم، مكن منعم‌

كه من اين نيمه جان را هم به صد جان كندن آوردم‌

مدينه! اين اسيرى‌ها نشد سدّ رهم، بنگر

چه‌ها با خطبه‌هاى خود به روز دشمن آوردم‌ [1]

27- ورود به مدينه‌

بشير بن حذلم (جذلم) مى‌گويد: هنگامى كه به مدينه نزديك شديم، على بن الحسين عليه السلام دستور داد كه كاروانيان از شترها فرود آيند، خيمه‌ها را برپا كرده و در آن جاى گيرند. آن گاه فرمود: اى بشير! خدا پدرت را رحمت كند، او شاعر بود، آيا تو نيز مى‌توانى شعر بگويى؟

گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نيز شاعرم.

فرمود: وارد مدينه شو وخبر شهادت ابى عبداللَّه عليه السلام (و ورود ما را) به مردم برسان.


[1] شعر از محمد جواد غفورزاده كاشانى (شفق) است.

نام کتاب : عاشورا ريشه‌ها، انگيزه‌ها، رويدادها، پيامدها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 642
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست