آرى، آنها لايق پوشيدن لباسهاى بهشتى و پرواز به سوى ابديّت بودند!
گوارايشان باد!
111- پسرم! عمويت را نيز كشتند.
در روايتى آمده است: هنگامى كه امام حسين عليه السلام تنها شد به خيمههاى
برادرانش سر كشيد، آنجا را خالى ديد. آنگاه به خيمههاى فرزندان عقيل نگاهى
انداخت، كسى را در آنجا نيز نديد؛ سپس به خيمههاى يارانش نگريست كسى را نديد،
امام در آن حال ذكر «
آنگاه به خيمههاى زنان روانه شد و به خيمه فرزندش امام زين العابدين عليه
السلام رفت.
او را ديد كه بر روى پوست خشنى خوابيده و عمّهاش زينب عليها السلام از او
پرستارى مىكند. چون حضرت على بن الحسين عليه السلام نگاهش به پدر افتاد خواست از
جا برخيزد، ولى از شدّت بيمارى نتوانست، پس به عمّهاش زينب گفت: «كمكم كن تا
بنشينم چرا كه پسر پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است» زينب عليها السلام وى را
به سينهاش تكيه داد و امام حسين عليه السلام از حال فرزندش پرسيد: او حمد الهى را
بجا آورد و گفت:
«يا أبَتاهُ ما صَنَعْتَ الْيَوْمَ مَعَ هؤُلاءِ الْمُنافِقِينَ؟
اينها مردانى هستند كه وقتى براى دفع گرفتارى- در آن زمان كه سواران بين نيزه
داران و هجوم آوران بودند- خوانده شدند؛ دلهايشان را بر زرهها مىپوشاندند و براى
جانبازى به سوى ميدان نبرد روانه مىشدند. (ملهوف (لهوف)، ص 166).
نام کتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 502