نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 471
عرض كرديم: كجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شديم، و ديشب بدترين شب زندگى
ما بود، فرمود: دعوت كنندهاى از سوى «جنّ» به سراغ من آمد، رفتم قرآن براى آنها
بخوانم. [1]
مرا با كسى كه او را خود به تنهائى آفريدهام واگذار!
همان كس كه براى او مال گستردهاى قرار دادم.
و فرزندانى كه همواره نزد او (و در خدمت او) هستند.
وسائل زندگى را برايش فراهم ساختم!
باز طمع دارد كه بيفزايم!
هرگز! چرا كه او به آيات ما دشمنى مىورزد!
و به زودى او را مجبور مىكنم كه از قلّه زندگى بالا رود!
شأن نزول:
خدا وليد را بكشد!
براى اين آيات دو شأن نزول ذكر شده است:
1- قريش در «دار الندوة» (مركزى در نزديكى مسجد الحرام كه براى مشورت در مسائل
مهم، در آن جمع مىشدند) اجتماع كردند، «وليد» (مرد معروف و سرشناس مكّه كه
مشركان، به عقل و درايت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت
مىپرداختند) رو به آنها كرده گفت: شما مردمى هستيد داراى نسب والا، و عقل و خرد،
و عرب از هر سو به سراغ شما مىآيند (براى زيارت خانه كعبه و غير آن) درباره ادعاى
پيامبرى محمّد صلى الله عليه و آله از شما مىپرسند و پاسخهاى مختلفى از شما
مىشنوند حرف خود را يكى كنيد.
نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 471