responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 447

جريان چنين بوده: زنى به نام «ساره» كه وابسته به يكى از قبائل «مكّه» بود، از «مكّه» به «مدينه» خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود:

آيا مسلمان شده‌اى و به اينجا آمده‌اى؟ عرض كرد: نه، فرمود: به عنوان مهاجرت آمده‌اى؟

گفت: نه.

فرمود: پس چرا آمدى؟

عرض كرد: شما اصل و عشيره ما بوديد، سرپرستان من همه رفتند، و من شديداً محتاج شدم، نزد شما آمده‌ام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد.

فرمود: پس، جوانان «مكّه» چه شدند؟ (اشاره به اين كه: آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى‌كرد).

گفت: بعد از واقعه «بدر»، هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد، (و اين نشان مى‌دهد، ضربه جنگ «بدر» تا چه حدّ بر مشركان «مكّه» سنگين بود).

حضرت صلى الله عليه و آله به فرزندان «عبد المطلب»، دستور داد: لباس، مركب و خرج راهى به او دادند، و اين در حالى بود كه، پيامبر صلى الله عليه و آله آماده فتح «مكّه» مى‌شد.

در اين موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (يكى از مسلمانان معروف، كه در جنگ «بدر» و «بيعت رضوان» شركت كرده بود) نزد «ساره» آمد، نامه‌اى نوشت و گفت: آن را به اهل «مكّه» بده، و ده دينار و به قولى ده درهم نيز به او داد، و پارچه بردى نيز به او بخشيد.

«حاطب» در نامه به اهل «مكّه» چنين نوشته بود: رسول خدا صلى الله عليه و آله قصد دارد به سوى شما آيد، آماده دفاع از خويش باشيد!

«ساره»، نامه را برداشت و از «مدينه» به سوى «مكّه» حركت كرد.

«جبرئيل» اين ماجرا را به اطلاع پيامبر صلى الله عليه و آله رسانيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله، على عليه السلام، «عمار»، «عمر»، «زبير»، «طلحه»، «مقداد» و «ابو مرثد» را دستور داد كه: سوار بر مركب شوند و به سوى «مكّه» حركت كنند و فرمود: در يكى از منزلگاه‌هاى وسط

نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 447
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست