نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 383
ولى، از آنجا كه اين شأن نزول، مطالب تازهاى دارد ما آن را از «تفسير على بن
ابراهيم» در اينجا مىآوريم:
هنگامى كه رسول خدا دعوتش را آشكار كرد، سران «قريش» نزد «ابوطالب» آمده و
گفتند: اى «ابوطالب» فرزند برادرت ما را سبك مغز مىخواند، و به خدايان ما ناسزا
مىگويد، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعيت ما تفرقه افكنده است، اگر اين كارها
به خاطر كمبود مالى است، ما آن قدر مال براى او جمعآورى مىكنيم كه ثروتمندترين
مرد «قريش» شود و حتى حاضريم او را به رياست برگزينيم.
«ابوطالب» اين پيام را به رسول اللَّه
صلى الله عليه و آله عرض كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«اگر آنها خورشيد را در دست راست من و
ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمايل ندارم، ولى (به جاى اين همه وعدهها)
يك جمله، با من موافقت نمايند، تا در سايه آن بر عرب حكومت كنند، و غير عرب نيز به
آئين آنها درآيند، و آنها سلاطين بهشت خواهند بود!».
«ابوطالب»، اين پيام را به آنها
رسانيد، آنها گفتند: حاضريم به جاى يك جمله، ده جمله را بپذيريم (كدام جمله منظور
تو است؟).
پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها فرمود:
تَشْهَدُونَ أَنْ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ انِّى رَسُولُ اللَّهِ:
«گواهى دهيد كه معبودى جز اللَّه
نيست، و من رسول خدا هستم».
آنها (از اين سخن سخت وحشت كردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها كنيم تنها به
سراغ يك خدا برويم؟ چه چيز عجيبى؟! (آنهم خدائى كه هرگز ديده نمىشود!).
در اينجا آيات زير نازل شد: «وَ
عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ
كَذَّابٌ ... إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ».[1]
[1] «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 2،
ص 228 (دار الكتاب قم)؛ «نور الثقلين»، ج 4، ص 442، ح 7.
نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 383