دادن به خدا است! و اين بالاترين تعبير براى ترسيم خطوط آزادى انسان است.
اگر خوشبختى انسان طبق تأثير سرنوشت يا طالع و اقبالى است كه به يك نيروى
ماوراى طبيعى تعيين مىشود، تجارت يا قرض گرفتنى كه يك طرف آن خدا و طرف ديگرش بشر
باشد چه معنايى خواهد داشت؟!
3- محدود بودن اين فرضيّه
تفسير كردن همه مذاهب، حتّى كلّيّه مذاهب باطله با اين فرضيّه، نه تنها درست
نيست بلكه مطالعه متون مختلف مذهبى نشان مىدهد كه روى مسأله بخت و طالع در آنها
تكيه نشده است.
به عنوان مثال در آيين اسلام و در متن قرآن هيچ گونه سخنى از مسأله بخت و
اقبال در ميان نيست و بسيار مضحك است كه افرادى انگيزه پيدايش اسلام را مسأله بخت
و طالع بدانند، در حالى كه از آن بحثى حتّى در فروع اسلام مطرح نشده است.
در مسيحيّت نيز چنان كه مىدانيم با تحريفاتى كه در آن به عمل آمده، پايه مذهب
روى مسأله نجات فرزندان آدم از عواقب گناه به وسيله حضرت مسيح عليه السلام
مىباشد، پايه آيين يهود نيز چنان كه مىدانيم در آغاز، بر اساس مبارزه يك ملّت
رنجديده محروم با يك قوم ستمگر و ظالم، در پرتو ايمان به خدا و آزادى انسان بوده
است، اگر چه بعدها تحريف شد و به شكل يك آيين نژادپرستى در آمد.
مطالعه آيين زردشت و بعضى آيينهاى ديگر نشان مىدهد كه مسأله عقيده به شانس،
طالع و اقبال انگيزه پيدايش هيچ يك نبوده است.
بنابراين نه تنها اين فرضيّه فاقد مرحله «تبيين» مىباشد، بلكه از «تفسير» بسيارى از مذاهب نيز عاجز است و اگر به فرض
مذهب يا مذاهبى در ميان اقوام جاهلى