است از
رابطه كلّيه افراد يك جامعه با قدرتى كه نيكى جامعه را مىخواهد و حافظ مقرّرات و
نواميس و نظم اخلاقى آن است»[1].
بحث و
بررسى:
در مورد اين
فرضيّه نيز ملاحظات مختلفى وجود دارد كه نبايد آن را از نظر دور داشت:
1-
ما هر قدر به اين فرضيّهها و ابداع كنندگان آنها خوشبين باشيم باز نمىتوانيم اين
حقيقت را انكار كنيم كه هيچ يك از آنها توانايى و جرأت آن را ندارند كه فرضيّه خود
را به عنوان يك موضوع قطعى و اثبات شده، تلقّى و ابراز كنند، بلكه از نظر تجزيه و
تحليلهاى مادّى در نهايت به همان مىرسند كه «ساموئيل
كينگ» اظهار داشته است:
«منبع مذهب مستور از اسرار است. از ميان نظريّههاى
بىشمار دانشمندان در اين خصوص، برخى منطقىتر از ديگران به نظر مىرسد، ولى حتّى
بهترين اين نظريّهها از لحاظ ثبات علمى محلّ ايراد است و از دايره تصوّر منطقى
خارج نيست و به همين جهت جامعه شناسان پيرامون منبع مذهب، اختلاف نظر شديدى دارند»[2].
ملاحظه
مىكنيد كه چگونه اين فرضيّهها را فقط يك سلسله تصوّرات و نه تصديقات اثبات شده
معرّفى مىكند و علاوه بر اين چنان كه خواهيم ديد غالب اين فرضيهها- در تحليل
نهايى- حتّى چندان منطقى نمىتوانند باشند.
2-
طرفداران اين فرضيّه- و فرضيّههاى مشابه، گويا همگى با هم يك توافق