شكّى نيست كه
مسألهاى به نام قضا و قدر در منابع مذهبى آمده، ولى بحث در تفسير اين دو كلمه
است. جمعى از عوام اين دو كلمه را چنين تفسير مىكنند:
«سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطّلاع و حضور
او، از طرف خداوند تعيين شده است، بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولّد
مىشود كه قابل دگرگونى نيست. هر انسانى نصيب و قسمتى دارد كه ناچار بايد به آن
برسد، چه بخواهد و چه نخواهد، و كوششها و تلاشها براى تغيير سرنوشت، نصيب و قسمت،
و قضا و قدر بيهوده و مبارزه با مشيّت الهى است ...».
اگر قضا و
قدر را چنين تفسير كنيم، جنبه تخديرى آن قابل انكار نيست، زيرا چنين تفسيرى به ما
مىگويد، اگر يك روز كسانى مانند «بنى اميّه خونخوار»
و يا «بنى عبّاس غارتگر» و يا «ارتش
مغول» به ما حمله كرده و بر ما چيره شدند، بايد تسليم باشيم، چون قضا و
قدر الهى است!
امّا بررسى
منابع اسلامى نشان مىدهد كه چنان تفسيرى بشدّت از طرف اسلام محكوم شده است و قبول
و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى را، از قبيل تكليف، جهاد، سعى و كوشش،
استقامت، پاداش و كيفر، بهشت و دوزخ، سؤال و حساب و ... به هم مىريزد، و مفهومى
براى آنها باقى نمىگذارد. براى روشن شدناين حقيقت لازم است تفسير صحيح اين دو
كلمه را در منابع اصيل اسلامى مورد بررسى قرار دهيم: