از مجموع اين
آيات استفاده مىشود كه منظور از توكّل اين است كه در برابر عظمت مشكلات، انسان
احساس حقارت و ضعف نكند، بلكه با اتّكاى بر قدرت بىپايان خداوند، خود را پيروز و
فاتح بداند و به اين ترتيب توكّل، اميدآفرين، نيروبخش، تقويت كننده اراده و تشديد
كننده پايدارى و مقاومت است.
اگر مفهوم
توكّل به گوشهاى خزيدن و دست روى دست گذاشتن بود، معنايى نداشت كه درباره مجاهدان
و مانند آنها پياده شود.
و اگر كسانى
چنين مىپندارند كه توجّه به عالم اسباب و عوامل طبيعى با روح توكّل ناسازگار است،
سخت در اشتباهند، زيرا جدا كردن اثرات عوامل طبيعى از اراده خدا، نوعى شرك محسوب
مىشود، مگر نه اين است كه عوامل طبيعى نيز هر چه دارند از او دارند و همه به
اراده و فرمان اوست؛ آرى اگر عوامل طبيعى را دستگاهى مستقل در برابر اراده او
بدانيم اين جاست كه با روح توكّل سازگار نخواهد بود.
چطور ممكن
است چنان تفسيرى براى توكّل بشود با اين كه شخص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله
كه سر سلسله متوكّلان بود، براى پيشبرد اهدافش از هيچ گونه فرصت، نقشه صحيح،
تاكتيك مثبت و انواع وسايل و اسباب، غفلت نمىنمود، اينها همه ثابت مىكند كه
توكّل، آن مفهوم منفى را ندارد.
ب)
توكّل، آدمى را از وابستگيهاى تحقيرآميز كه سرچشمه ذلّت و بردگى است، نجات مىدهد
و به او آزادگى و اعتماد بهنفس مىبخشد.