responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 378

آن را فراموش نمى‌كنم:

در يكى از سالها كه براى انجام «عمره» به «مكّه» مشرّف شده بودم و فرصتى براى ملاقات با دانشمندان اهل سنّت دست داد- مخصوصا شبها در مسجد الحرام و بين نماز مغرب و عشا كه مجال خوبى براى بحث بود- در يكى از شبها با جمعى از اين برادران دانشمند (كه بعضى از آنها از چهره‌هاى شناخته شده بودند) در صحن مسجد الحرام در برابر «كعبه» نشسته بوديم و سعى بر اين بود كه بحثها از صورت علمى و منطقى خارج نشود و به رنجش و كدورت نينجامد. سخن به مسئله «تنزيه صحابه و عدالت» همه آنها كشيده شد، همگى بر اين عقيده بودند كه كوچكترين جسارتى نسبت به هيچ يك از آنها نمى‌توان كرد.

من از يكى از آنها پرسيدم: «اگر شما در ميدان صفّين بوديد در يكسو لشكر «على» (ع) و در يك سوى ديگر لشكر «معاويه» به كدام صف ملحق مى‌شديد؟!» او بدون درنگ گفت: «به صف لشكريان على» (ع).

گفتم: اگر على (ع) شمشيرى به دست تو مى‌داد و مى‌گفت: «خذ هذا و اقتل معاويه، اين شمشير را بگير و معاويه را به قتل برسان» آيا مى‌پذيرفتى و اطاعت مى كردى؟! او جواب عجيبى داد كه فكر مى‌كنم براى شما هم تكان دهنده است.

گفت: «كنت اقتله و لا اذكره بسوء، من او را به قتل مى‌رساندم در عين حال كمترين جسارتى به او نمى‌كردم»! داستان «تنزيه صحابه» قصّه‌اى است كه سر دراز دارد كه در اين جا فقط به اشاره‌اى قناعت كرديم و گذشتيم.

نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 378
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست