ترجمه: اى معاويه! اكنون خودت را به نادانى مزن و از
مسير حقّ و عدالت منحرف نشو (اگر خدمات مرا فراموش كردهاى برايت بازگو مىكنم):
من بودم كه در جنگ صفّين، آن زمان كه لشكريان على تا نزديك خيمه تو رسيده بودند،
حيله قرآن بر فراز نيزهها را مطرح كردم، و بدين وسيله تو را از سقوط حتمى نجات
دادم (آيا فراموش كردهاى؟!) اى معاويه! آيا داستان حكميّت، كه در منطقه دومة الجندل
رخ داد، را فراموش كردهاى!؟ آنجا كه با حيلهاى شگرف على را از خلافت خلع كردم،
همانگونه كه كفشها را از پا درمىآورند! و سپس لباس خلافت را بر قامت تو
پوشانيدم، همانگونه كه انگشترى را بر انگشتان مىكنند! (معاويه! تمام اين خدمات
نه به خاطر استحقاق تو براى خلافت بود، بلكه به خاطر آن بود كه هواى نفس بر ما
غالب بود. وگرنه شكّى نيست كه على عليه السلام خليفه حقيقى پيامبر صلى الله عليه و
آله و سلم است، چرا كه:) از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بارها و بارها
سفارشهاى فراوانى در مورد على عليه السلام شنيديم، همانگونه كه روز غدير خم را
فراموش نكردهايم، كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در آن روز بر فراز
منبر بالا رفت و فرمان خدا را، در حالى كه مسلمانها اجتماع كرده بودند، به مردم
ابلاغ كرد. آن روز دست على در دست پيامبر بود و به صورت آشكار و با صداى بلند
فرمان خداوند را بيان كرد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در آن حال
فرمودند: «هر كس من