ژان ژاك روسو [1] جزء
پيروان اين مسلك (راه و روش) محسوب شدند، ولى از اواخر
[1]. ژان ژاك روسو «geam tacques rossau»
(1712- 1778) از دانشمندان و فلاسفه فرانسه كه در ژنوسويس به دنيا آمد.
فريد وجدى در كتاب دائرةالمعارف، ژان ژاك روسو را از خداپرستان عالم معرّفى
كرده و مىگويد: «ژان ژاك روسو، اعتراف به عقيده توحيد را اينچنين شروع كرد كه
مادّه محسوسه گاهى متحرّك و زمانى ساكن است و ... چيزى كه محقّق است اين است كه ما
در حالى كه جزئى از همين وجوديم، به شعور كلّى آن، شاعر (آگاه) نيستيم. وجود در
اين حركات منظّم- كه در برابر يك سلسله قوانين خاضع است- پابرجا و ثابت است و آن
حريّت و آزادى كه در حركات ارادى انسان و حيوان مىباشد در اينجا ديده نمىشود ...
(نيوتن) قانون جاذبه عمومى را كشف كرد ولى جذب تنها، وجود را به يك جاى درهم فشرده
بىحركت، روانه مىكند و در نتيجه بر نيوتن لازم شد كه به اين قانون، قوّه ديگرى
به نام «قوّه دفع» اضافه نمايد ...
«دكارت» بايد به ما بگويد كه چه چيزى
ناموس طبيعى (اين هواى پرهيجان) را كه او درباره آنها سخن گفته به گردش انداخته
است؟ بايد «نيوتن» آن دستى را كه كواكب را چنان دفع مىكند كه بر طبق مدارهاى خود
به گردش در مىآيند، به ما نشان بدهد ... هر قدر در حوادثى كه قواى طبيعت آن را
پديد مىآورد و آنچه كه در برابر آن پديدهها قرار مىگيرد و در كيفيّت تأثير بعضى
بر بعض ديگر، دقّت نمايم، از رهگذر انتقال از نتيجهاى به نتيجه ديگر، برايم ثابت
مىشود كه ناچار، بايد سبب اوّلى از ارادهاى بهرهمند باشد ... بنابراين من
معتقدم كه اراده او (خدا) وجود را به حركت در مىآورد و مردگان را زنده مىگرداند
... ليكن شما به من مىگوييد كه (او) كجاست؟ موجودى است در آسمانهايى كه آنها را
به حركت آورده، در كواكبى كه به ما نورافشانى مىكند و نه فقط در من است بلكه در
آن گوسفندى كه مىچرد، مرغى كه مىپرد، سنگى كه به زمين مىافتد و برگ درختى كه
باد آن را به اين طرف و آن طرف مىبرد، وجود دارد! ... اينها هركارى كه مىخواهند
بكنند ولى محال است كه من، نظام مستمرّى را براى موجودات درك كنم، ولى حكمتى را كه
به اين نظام بخشيدهاند، درك ننمايم! من كسى نيستم كه معتقد شوم به اينكه مادّه
مرده مىتواند موجودات زندهاى نتيجه دهد؛ ضرورت كور بتواند موجودات عاقلى
بيافريند؛ چيزى كه عقل ندارد، بتواند موجودات عاقلى ايجاد كند ... راه خداشناسى،
منحصر به عقل و شك و توهّم نيست بلكه شعور فطرى بهترين راه براى اثبات اين موضوع
است.
از مجموع اين مطالب اين گونه استفاده مىشود كه نه تنها «ژان ژاك روسو» مادّى
نبوده بلكه از طرفداران جدّى مكتب «متافيزيك» است. شايد علّت مادّى معرّفى كردن
وى، همان مخالفتهاى سرسختانه او با ارباب كليسا و اولياى مسيحيّت است.
مرحوم «فروغى» در كتاب «سير حكمت در اروپا»، ج 2، فصل 6، ص 119 چنين مىنويسد:
«عقايد روسو، به خصوص آنچه را كه در كتاب اميلEmileبيان كرده بود،
باعث شد ميان ارباب سياست و اولياى مسيحيّت، غوغا بهپا شود و منجر به اين شد تا
كتاب را سوزاندند و نويسنده را تعقيب كردند و او همچنان فرارى بود تا اينكه در
1778 در 66 سالگى به عالم طبيعت بازگشت و زندگانى پر ارزشش به پايان رسيد. مدّتى
از وفاتش نگذشته بود كه معتقدانش بسيار شدند و به جبران سختيها و رنجهايى كه در
زندگى كشيده بود از او قدردانى و تجليل كردند، تا آنجا كه جسدش را به پانتئونpantheonكه از محترمترين قبرستانهاى فرانسه است انتقال
دادند».
تأليفات «ژان ژاك روسو» فراون است امّا معروفترين آنها «قراردادهاى اجتماعى»
يا «پيمان اجتماعى» است كه در فروردين 1325 توسّط مرحوم غلامحسين زيرك زاده، استاد
فقيد دانشگاه تهران ترجمه شد. اين كتاب هموزن كتاب «روح القوانين» اثر «منتسكيوMontesquies » (1689- 1755) در نظر اهل سياست و
دانشجويان علم حقوق، ارزش دارد.
با توجّه به اينكه آثار قلمى وى يكى از عوامل بزرگ انقلاب فرانسه شمرده مىشد،
او را پيغمبر انقلاب فرانسه خواندند.