ملّت معمول و رايج است، در حالى كه ممكن است در جاى ديگر معمول نباشد، و يا
اينكه اختلاف تشكيلات سياسى و سازمانهاى اقتصادى، سبب مىشود كه آداب و رسومى،
مورد قبول و پسند قومى، واقع گردد كه همان عادت در نظر ملّت ديگر، ناپسند و زشت
آيد.
امّا امور فطرى و غريزى كه از سرچشمه پايدار و تغييرناپذير الهامات روحى و
فطرى جوشيده و ساختمان جسمى و روانى در آن تأثير كامل داشته، گذشت زمان، طول
تاريخ، اختلاف ملل و جوامع عالم، كمتر مىتواند آن را تغيير دهد. به عنوان مثال
علاقه مادر به فرزند، يك امر فطرى است. همچنين دختر بچّهاى كه يك فرزند خيالى و
مصنوعى به نام «عروسك» براى خود درست مىكند، به او عشق و علاقه مىورزد، بسان يك
فرزند حقيقى او را دوست مىدارد، او را مىبوسد و نوازش مىكند واگر روزى از نظرش
دور گردد، در فراقش مىگريد، چيزى جز فطرت نيست.
آيا اكنون گذشت تاريخ و يا عوامل ديگر، مىتوانند اين حس (فطرت) را در بشر از
بين ببرند و آن را دستخوش بازيچههاى خود قرار دهند؟! احتمال دارد كه كسى بگويد
تاريخ به ما نشان مىدهد كه مردم زمان جاهليّت- كه در مملكت حجاز زندگى مىكردند-
دخترهاى بىگناه خود را با فجيعترين شكل به قتل مىرساندند و اين مسأله با فطرت
منافات دارد!
پيش از اين متذكّر شديم كه مسائلى از قبيل محيط، تربيت و تبليغات فاسد در
پارهاى از مواقع باعث مىشود كه اثر فطرت براى مدّتى كمرنگ شده و يا به طور
موقّت از بين برود؛ ولى با تغيير عوامل ذكر شده، به زودى آن افكار انحرافى تغيير
مىكند و سرانجام، فطرت اثر خود را مىبخشد و حكومت اوّليّه خود را از ابتدا شروع
مىكند. به همين جهت اين وضع براى مدّت كوتاهى در سرزمين حجاز باقى بود، و امّا
ديرى نپاييد و با ظهور اسلام از بين رفت.
بنابراين انحراف از فطرت، هميشه جنبه استثنايى و ناپايدار خواهد داشت.