نام کتاب : آفريدگار جهان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 269
در اينجا نوبت ماست كه بگوييم اين صورت و شكل كه به عقيده شما حادث است، چگونه
از عدم به وجود آمده؟ مگر عدم مىتواند منشأ وجود باشد؟
هر پاسخى كه مادّىها به اين ايراد (در مورد كيفيّات و صور موجودات) جواب
دهند، ما هم در مادّه عالم، آن را تكرار مىكنيم و چنانچه نتوانستند جوابى براى
اين اشكال تهيّه كنند، حق ندارند بگويند: اين اشكال از نظر مكتب الهيّين لاينحل و
از نظر مكتب مادّىها قابل حل است.
2. اگر اندكى در اشكال مزبور دقّت كنيم در مىيابيم كه اين اشكال از اينجا
پيدا شده كه كلمه «از» كه در اينجا استعمال شده به همان معناست كه در جملههاى
خانه را از آجر و سنگ و گل، كاغذ را از چوب و پنبه، ميز را از چوب و لباس را از
پشم و پنبه مىسازند، استعمال مىشود؛ يعنى همان طورى كه در اين گونه موارد، كلمه
«از» به معناى علّيّت مادّى و منشأ اصلى يك موجود به كار مىرود، در جمله عالم از
عدم به وجود آمده نيز به همين معنا به كار برده شده است. در حالى كه در اينجا اين
معنا منظور نبوده و در علّت مادّى استعمال نشده است، بلكه مراد آن است كه عالم پيش
از اين وجود نداشت و سپس موجود شد و به عبارت ديگر، اين كلمه براى فهماندن معناى
حدوث عالم به كار برده مىشود، نه آنكه مقصود آن باشد كه عدم، منشأ مادّى عالم
است. (دقّت كنيد.)
اگر بخواهيم اين مطلب را با اصطلاحات فلسفى ادا كنيم مىگوييم:
هر موجودى از موجودات ممكن كه از ذات خود، هستى ندارد، داراى دو جنبه ماهيّت و
وجود است.
ماهيّت: عبارت است از همان معناى اعتبارى كه نسبت آن
به وجود و عدم مساوى است، يعنى ممكن است لباس وجود به خود بپوشد و موجود شود و
ممكن است معدوم فرض شود و به عبارت ديگر، ماهيّت، همان قدر مشتركى است كه از
ملاحظه حالت وجود و عدم شىء و مقايسه آن دو با يكديگر انتزاع مىشود،
نام کتاب : آفريدگار جهان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 269