نام کتاب : خير و بركت از نگاه قرآن و حديث نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 457
نيست! [امّ معبد] گفت: نه، به خدا! مردى بر ما گذر كرد كه پُربركت بود و چنين و چنان بود.
922 الخرائج و الجرائح- به نقل از جعيل اشجعى-: در يكى از غزوات، همراه پيامبر خدا بودم. [به من] فرمود: «اى صاحب اسب! ما را ببر».
گفتم: اى پيامبر خدا! لاغر و ناتوان است. ايشان با شلاقى كه در دست داشت، آهسته بر آن زد و گفت: «خدايا! او را بركت بده!».
ديدم كه نمىتوانم سر او را مهار كنم تا از ديگران جلو نزند، و از زاد و ولد آن، دوازده هزار كسب كردم.
923 إعلام الورى: عبد اللَّه بن جعفر گويد: ... پيامبر خدا پيش ما آمد، در حالى كه من مشغول فروش گوسفندى براى برادرم بودم. فرمود:
«خدايا! در معاملهاش بركت قرار بده!». چيزى نفروختم و چيزى نخريدم، مگر آن كه برايم بركت داشت.
ب- بركت دعاى امام على
924 المناقب- به نقل از مادر عبد اللَّه بن جعفر[1]-: حامله بودم كه به على عليه السلام گذر كردم. مرا فرا خواند و دست بر شكمم كشيد و گفت: «خدايا! فرزند را پسرى خجسته و بابركت قرار بده!». من يك پسر به دنيا آوردم.
[1]. ظاهراً او اسماء بنت عميس است كه همسر جعفر بن ابى طالب بود و عبد اللَّه، از اين همسر است. پساز شهادتِ جعفر، ابو بكر با او ازدواج كرد و محمّد بن ابى بكر به دنيا آمد. پس از درگذشت ابو بكر، امير مؤمنان عليه السلام با وى ازدواج كرد و يحيى زاده شد( ر. ك: موسوعة الإمام على عليه السلام: 1/ 111).
نام کتاب : خير و بركت از نگاه قرآن و حديث نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 457