نام کتاب : جوان، هيجان و خويشتندارى نویسنده : گروهى از نويسندگان جلد : 1 صفحه : 136
كرده است.[1] بنده شهوت، براى ترقّى و پيشرفت، راهى بس دشوار در پيش دارد.[2] چه بسا لذّتهاى پست و شهوتهاى حرام كه آدمى را از رسيدن به مراتب عالى باز مىدارند؛[3] چرا كه شهوت، در حقيقت، كودكى و بىخردى است[4] و شهوتران، همانند كودكان، به خاكبازى مشغول است و از خاكبازى تا مدارج عالى انسانى، فاصلهاى بسيار طولانى وجود دارد.
4. محروميت از بصيرت
بعضى چيزها را با چشم سر بايد ديد و بعضى را با چشم دل. انسان هم به «بَصَر (چشم)» نياز دارد و هم به «بصيرت (بينش)». بصر، امور مادى را مىبيند و بصيرت، امور معنوى را. آنچه ديدن را براى «بصر» ممكن مىسازد، اشعههاى نور است و آنچه ديدن را براى «بصيرتْ» ممكن مىسازد، نور باطن است.
همچنين برخى صداها را با گوش سر بايد شنيد و برخى را با گوش دل.
كسى كه اهل شهوت باشد، گوش دل او كر و چشم دل او كور مىشود[5] و كسى كه چنين شود، خود را از لذّت شنيدنىها و ديدنىهاى بسيارى- كه فقط با گوش و چشم دل، قابل شنيدن و ديدناند-، محروم ساخته است.
همچنين در مسير سعادت، نياز فراوانى به تشخيص راه از چاه است.
جداسازى درست از نادرست، و حق از باطل، عامل سعادت و مشخّص نبودن مرز ميان اين امور، مايه شكست و ناكامى و بدبختى است. آن نيرويى كه توان فرق گذاشتن ميان اين امور را دارد و انسان را از تشخيص درست، بهرهمند مىسازد، «تقوا» نام دارد[6] و دشمن تقوا شهوت است. شهوت و تقوا با يكديگر جمع نمىشوند. دلى كه خانه شهوت باشد، جايگاه تقوا نيست.[7]