نام کتاب : آسيب شناخت حديث نویسنده : مسعودى، عبدالهادى جلد : 1 صفحه : 57
به عبد الله بن محرز ميسپارد. وي در اين باره، از امام صادق عليه السلام سؤال ميکند: حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الطَّائِيِّ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُحْرِزٍ بَيَّاعِ الْقَلَانِسِ قَالَ: أوْصَى إِلَيَّ رَجُلٌ وَتَرَكَ خَمْسَمِائَةِ دِرْهَمٍ أوْ سِتَّمِائَةِ دِرْهَمٍ وَتَرَكَ ابْنَةً وَقَالَ: «لِي عَصَبَةٌ بِالشَّامِ». فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: «أَعْطِ الِابْنَةَ النِّصْفَ وَالْعَصَبَةَ النِّصْفَ الْآخَرَ». فَلَمَّا قَدِمْتُ الْكُوفَةَ أَخْبَرْتُ أَصْحَابَنَا بِقَوْلِهِ، فَقَالُوا: «اتَّقَاكَ»، فَأَعْطَيْتُ الِابْنَةَ النِّصْفَ الْآخَرَثُمَّ حَجَجْتُ فَلَقِيتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ، فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ أَصْحَابُنَا وَأَخْبَرْتُهُ أَنِّي دَفَعْتُ النِّصْفَ الْآخَرَ إِلَى الِابْنَةِ. فَقَالَ: «أَحْسَنْتَ إِنَّمَا أَفْتَيْتُكَ مَخَافَةَ الْعَصَبَةِ عَلَيْكَ». [1] عبد الله بن مُحرز گويد: فردي مرا وصي خود کرد. وي در حالي پانصد درهم يا ششصد درهم بر جاي گذاشت که يک دختر داشت و گفت: من در شام، اقوام پدري نيز دارم. من از امام صادق عليه السلام در باره آن سؤال کردم، امام فرمود: «نيمي [از ارث] را به دختر بده و نيم ديگر را به اقوام پدري بده». چون به کوفه رسيدم، گفته امام را به شيعيان گفتم. آنان گفتند: «امام خواسته جانت را حفظ کند». آنگاه، نيم ديگر را نيز به دختر دادم. سپس، عازم حج شدم و امام صادق عليه السلام را ملاقات کردم و سخن شيعيان را به ايشان خبر دادم و گفتم که من نيمه ديگر را نيز به دختر دادهام. امام فرمود: «خوب کردي. من [آنگونه] فتوا دادم؛ زيرا از [تعدّي] اقوام پدري، بر تو بيمناک بودم».
نمونه سياسي
يکي از مشهورترين احکام سياسي شيعه، حرمت پيروي از پادشاهان نابکار و همکاري با ستمکار است. در روايات بسياري، اطاعت از آنها ممنوع شده است؛ چنانکه پيامبر اکرم، رهبر معصيتکاري را که مردم از وي اطاعت ميکنند، يکي
[1] تهذيب الأحكام، طوسي، ج 9، ص 279 ـ 278، ح 1008. نيز ر.ک: الكافي، ج 7،ص 88 .
نام کتاب : آسيب شناخت حديث نویسنده : مسعودى، عبدالهادى جلد : 1 صفحه : 57