نام کتاب : آسيب شناخت حديث نویسنده : مسعودى، عبدالهادى جلد : 1 صفحه : 260
واقعيت را به ما بنمايانند كه تحمّل و ظرفيت پذيرش آن را داريم. پس آنان از دو جهت، محدوديت داشتهاند: از نظر معنا، در اين محدوديت به سر مي بردند كه ميبايست حدّ عقل و درک ما را رعايت كنند؛ و از نظر تعبير و بازگو كردن نيز در اين مسير تنگ گرفتار بودند كه از ساختار زباني معاصر خويش استفاده كنند تا مخاطبان، سخنشان را بفهمند و در يابند. آنان، ناگزير بودند واژگان عربي و رايج زبان را وام گيرند و آن را بدان گونه به کار برند كه هم معناي ظريف و متعالي نهفته در دل و جان خود را بفهمانند، و هم از ساختار رايج زبان عربي تخطّي نكنند. اما گاه اين معنا، چنان ظريف و ژرف بود كه واژه ها و ساختار زبان، تاب تحمّل و انتقال آن را نداشتند. در چنين مواردي، واژه هايي نزديک به معناي مقصود خود را بر مي گزيدند و بدون در نظر گرفتن پيرايه هايي که در طول زمان با معناي اوّليه همراه ميشود، همان معناي اصلي را با كمترين افزايش و كاهش معنايي، به کار ميبردند. آنان اين کلمات را در كنار واژههاي ديگر به كار مي بردند و با استفاده از اين همنشيني، به توسعه و يا تدقيق واژه ها و حتي تغيير معناي نسبي كلمه [1] مي پرداختند و معناي ظريف و لطيفِ گرفتارآمده در بند واژه ها را آزاد مي ساختند.
وجود احاديث مشکل
امامان ما، خود به اين موضوع اشاره نمودهاند و برخي احاديث را «صَعبٌ مُستصعَب» خواندهاند: إنّ حديثَنا صَعْبٌ مُستصعَبٌ لا يَحتَمِلُه إلّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أو نبيٌّ مُرسَلٌ أو عبدٌ اِمتَحَنَ الله قلبَه للإيمانِ أو مدينةٌ حَصينةٌ. [2] حديث ما، سخت و پيچيده است و کسي آن را در نمي يابد؛ جز فرشته مقرّب، يا پيامبرِ فرستادهشده، و يا بنده اي كه خدا دلش را به ايمان آزموده، و يا شهري با برج و باروي محكم.
[1] براى آگاهى از معناى نسبى کلمه، ر.ک: خدا و انسان در قرآن، ص 78.[2] الخصال، ص 208، ح 27؛ ر.ک: الكافى، ج 1، ص 401.[3] معاني الأخبار، ص 189.
نام کتاب : آسيب شناخت حديث نویسنده : مسعودى، عبدالهادى جلد : 1 صفحه : 260