ستايش خداى جهانيان را، ستايشِ عارفان عالم، و درود خدا بر محمّد مصطفى و خاندان پاكش عليهم السلام، اما بعد، من بسيارى از معاصران مشرك و كافر را ديده و شاهد بودهام- و پناه بر خداى سبحان كه از ميان مسلمانان كسى متغيّر گردد- كه چون نزد او از امير مؤمنان على بن أبى طالب وفرزندان معصوم و پيشوايش ياد شود، متغيّر مىگردد و چون اندرزى نيكو يا حكمتى رسا، يا عبارتى درخشان، يا سخنى نمايان و يا نوشتهاى شيوا از امامان عليهم السلام برايش نقل كنى، متغيّر شود و گويد: من و همتايان من آن را نشنيدهايم.
من مىگويم: اگر به ديده انصاف بنگرى و از زورگويى و مخالفت كنارهگيرى، خواهى دانست كه آنچه شنيدهاى، اندكى از فراوان و نمى از يمى است، اما تو بر شيوه مخالفان ايشان راه مىپويى كه بر معاندت و دشمنى آنان نشو و نما يافتهاند، مانند عبد الملك بن مروان[1] و جز او از پيشينيان امويش...[2] پس چون سخنى حكيمانه شنيدى به امير مؤمنان عليه السلام منسوبش بدار...[3] كه او بدان سزاوارتر است و از گويندهاش اولى.
تا آنجا كه كوچك و بزرگشان بر اين شيوه رشد يافت و ذكر آنان، طرفه و خبر از ايشان اعجوبه گشت و مشهور است كه حسن بن ابى الحسن بصرى[4] چون از امير مؤمنان عليه السلام حديث نقل مىكرد، از بيم بنى اميّه مىگفت: ابو زينب چنين و چنانمىگويد، تا آنكه
[1]. ابو وليد، عبد الملك بن مروان اموى، پيش از به خلافت رسيدن از جويندگان دانش بود و چون به خلافت رسيد دگرگون شد. او بيستسال فرمانروايى كرد و در سال 86 هجرى قمرى مرد.
[4]. حسن بصرى از محدّثان بزرگ قرن اوّل هجرى« طبقه سوم راويان» و در گذشته به سال 110 است. ابن حجر، محدّث و رجال شناسمشهور اهل سنّت او را فقيه و مورد اعتماد خوانده ولى تدليس و ارسال در روايات را هم به او نسبت داده است.