responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه احاديث پزشكى نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 345

543. غريب الحديث: در حديث آمده: غبار دامنِ زنِ بدكار، سِل مى‌آورد.

5/ 14 آنچه از سل، پيشگيرى مى‌كند

544. امام باقر عليه السلام: پوشيدن موزه،[1] مايه ايمنى از سِل است.

545. امام صادق عليه السلام: عادت داشتن به پوشيدن موزه، مايه ايمنى از سِل است.

5/ 15 آنچه براى درمان سل سودمند است‌

546. طبّ الأئمّة عليهم السلام‌ به نقل از احمد بن بشاره: حج گزاردم و به مدينه رفتم. آنجا وارد مسجد النبى صلى الله عليه و آله شدم و به ناگاه، امام كاظم عليه السلام را ديدم كه در كنار منبر نشسته است. به او نزديك شدم، بر سر و دستانش بوسه زدم و به او سلام كردم. او سلامم را پاسخ داد و فرمود: «با بيمارى‌ات چه طورى؟».

گفتم: هنوز، از آن در رنجم. من پيش‌تر، سِل داشتم.

فرمود: «اين دارو را در مدينه بگير، پيش از آن كه روانه مكّه شوى؛ چه، در اين صورت، در حالتى به مكّه خواهى رسيد كه به اذن خداوند متعال، بهبود يافته‌اى». من دوات و كاغذ بيرون آوردم و او برايمان چنين املا فرمود: «مقاديرى همانند از سنبل، قاقله،[2] زعفران، آككرا،[3]

بنج‌[4] و پلخم‌سفيد (ابرفيون)[5] و از همين پيمانه، دو واحد گاوكُشك (فربيون)[6] برداشته، آرد مى‌شود و بر پارچه‌اى حرير، غربال مى‌گردد. آن‌گاه، از آن با عسلى كه كفِ رويش برداشته شده، خميرى ساخته مى‌شود و در هنگام خواب، به اندازه يك نخود از آن در آبِ گرم [به بيمار] خورانده مى‌شود. از اين [محلول‌]، تنها سه شب نخواهى خورد كه به اذن خداوند عز و جل بهبود خواهى يافت».

من، اين كار را انجام دادم و خداوند، بلا را از من راند و به اذن خداوند متعال، بهبود يافتم.


[1] نوعى پاافزار كه تا ساق پا و زير زانو را فرا گيرد، چكمه( فرهنگ معين).

[2] مؤلّفان ملحق لسان العرب، واژه« قاقلى» را چنين تعريف كرده‌اند: گياهى است يك‌ساله كه در شنزارهاى ساحل، بسيار مى‌رويد.

امّا ظاهراً از ديدگاه ابو القاسم پرتو،« قاقله» و« قاقلى» دو چيز جداى از هم‌اند. وى در توضيح قاقله مى‌آورد: قاقله در فارسى، لاچى آلاچى، سايه‌پرورد. در برخى واژه‌نامه‌ها، قاقله را هل يا هيل دانسته‌اند. در برهان آمده دانه گياهى همگون با هِل است، ولى بزرگ‌تر از آن.

مؤلّفِ واژه‌ياب، درباره قاقلى نيز آورده كه واژه‌اى قبطى تازى شده و به معناى« شورگيا» است( واژه‌ياب، ج 2، ص 1372). م.

[3] آككرا: گياهى از جنس بابونه و از تيره مركّبان كه گَردِ گُل‌هاى خشك شده آن، كُشنده حشرات است. عاقرقرحا، عقار كوهان، فورسيون،[ ك‌] طرفون... جنام‌هاى ديگر آن استج( فرهنگ معين).

[4] بنج، گروهى از گياهان طبّى مخدّر از رسته گياهان بادمجانى را در بر مى‌گيرد.

[5] خربق: گياهى است با برگ‌هاى سبز شبيه برگ خيار[ از نوع زينتى آن‌] و البته كوچك‌تر از آن. اين برگ‌ها مقدارى زِبر است و گياه نيز ساقه‌اى خشن و گل‌هايى سفيد دارد. در اين گياه، رنگ خرفه نيز ديده مى‌شود و شكل كلّى گياه، همانند گل سرخ است.

[6] ابرفيون، معرّب فربيون است و گاه، فرفيون هم گفته مى‌شود. گفته‌اند: مقصود از آن، صمغ مازربون‌Mazereum [( هفت برگ)] است. گياهى است گرم كه در سال چهارم، خشك مى‌شود. گفته شده در سال سوم، خشك مى‌شود. با يك قيراط تا يك دانگ از آن، شربت مى‌سازند. بلغم را از كفل، پشت و روده‌ها بيرون مى‌برد و براى سياتيك و قولنج، خوب است.

مترجم افزوده است: در واژه‌ياب نيز در اين باره، چنين آمده است: فرفيون:Euphorobium ، لاتين تازى گشته، شيرگياه، گاوكُشك، از گياهان( واژه‌ياب: ج 2، ص 1308).

نام کتاب : دانشنامه احاديث پزشكى نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 345
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست