نام کتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی جلد : 1 صفحه : 490
آيه مُلك
آيه مُلك
(آيه 26 آل عمران، در باره مالکيت انحصاري
خداوند نسبت به حکومت و عزت يا ذلت اقوام و اشخاص)
به آيه 26 سوره آل عمران «آيه مُلک» مىگويند:((قُلِ اللَّهُمَّ
مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ
وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ
شَيْءٍ قَدِيرٌ) ؛ «بگو: بارالها! مالك حكومتها تويى، به هر كس بخواهى، حكومت مىبخشى،
و از هر كس بخواهى، حكومت را مىگيرى، هر كس را بخواهى، عزت مىدهى، و هر كه را بخواهى
خوار مىكنى. تمام خوبيها به دست توست، تو بر هر چيزى قادرى». )
دو شأن نزول براى اين آيه ذكر شده كه
هر دو يك حقيقت را تعقيب مىكنند:
1. هنگامى كه پيغمبر اكرم (ص) مكه را
فتح نمود، به مسلمانان نويد داد كه به زودى كشور ايران و روم نيز زير پرچم اسلام قرار
خواهد گرفت، منافقان كه دلهايشان به نور ايمان روشن نشده بود و روح اسلام را درك نكرده
بودند، اين مطلب را اغراقآميز تلقى كرده و با تعجب گفتند: محمد (ص) به مدينه و مكه
قانع نيست و طمع در فتح ايران و روم دارد در اين هنگام، آيه نازل شد.
2. هنگامى كه پيغمبر گرامى (ص) به اتفاق مسلمانان
مشغول حفر خندق در اطراف مدينه بود و با نظم خاصى مسلمانان، گروه گروه با سرعت و جديت،
مشغول حفر خندق بودند تا پيش از رسيدن سپاه دشمن، اين وسيله دفاعى، تكميل گردد، ناگهان
در ميان خندق سنگ سفيد بزرگ و سختى پيدا شد كه مسلمانان از شكستن و حركت دادن آن عاجز
ماندند، سلمان به حضور پيامبر (ص) رسيد و جريان را عرض كرد، پيامبر وارد خندق شد و
كلنگ را از سلمان گرفت و محكم بر روى سنگ فرود آورد، از برخورد كلنگ با سنگ، جرقهاى
جستن كرد، پيامبر (ص) تكبير فتح و پيروزى گفت، مسلمانان نيز با او هم صدا شده و آهنگ
تكبير در همه جا پيچيد، بار ديگر پيامبر (ص) كلنگ را بر سر سنگ فرود آورده مجددا جرقهاى
جستن كرد و قسمتى از سنگ شكست و صداى تكبير پيروزى پيامبر و مسلمانان، فضاى اطراف را
پر كرد، براى سومين بار، كلنگ را بلند كرد و بر بقيه سنگ محكم كوبيد، مجددا از برخورد
كلنگ با سنگ، جرقهاى جستن نمود و اطراف خود را روشن ساخت، و بقيه سنگ درهم شكسته شد
و براى سومين بار صداى تكبير در خندق پيچيد. سلمان عرض كرد: امروز وضع عجيبى از شما
مشاهده كردم! پيامبر (ص) فرمود: در ميان جرقهاى كه بار اول جستن كرد
، كاخهاى حيره و مدائن را ديدم و برادرم
جبرئيل به من بشارت داد كه آنها در زير پرچم اسلام قرار خواهند گرفت! در درون جرقه
دوم كاخهاى روم را ديدم، و هم او به من خبر داد كه در اختيار پيروانم قرار خواهد گرفت،
در سومين جرقه، كاخهاى صنعاء و سرزمين يمن را ديدم و او به من بشارت داد كه مسلمانان
بر آن پيروز مىشوند و من در آن حال، تكبير پيروزى گفتم، اى مسلمانان به شما مژده
باد!... مسلمانان راستين از خوشحالى در پوست نمىگنجيدند و خدا را شكر مىكردند. اما
منافقان، چهره در هم كشيده و با ناراحتى و به صورت اعتراض، گفتند: چه آرزوى باطل و
چه وعده محالى؟ ! در حالى كه اينها از ترس جان خود، حالت دفاعى به خويش گرفتهاند و
مشغول حفر خندق هستند و با آن دشمن محدود، ياراى جنگ ندارند، خيال فتح كشورهاى بزرگ
جهان را در سر مىپرورانند، در اين موقع آيات مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
ناگفته پيدا است كه منظور از اراده و
مشيت الهى در اين آيه اين نيست كه بدون حساب و بى دليل چيزى را به كسى مىبخشد و يا
از او مىگيرد، بلكه مشيت او از روى حكمت و مراعات نظام و مصلحت و حكمت جهان آفرينش
و عالم انسانيت است و گاه اين حكومتها به خاطر شايستگىها است، و گاه حكومت ظالمان
هماهنگ ناشايستگى امتها است.
اين نكته نيز قابل توجه است كه لفظ «خير» افعل التفضيل است و معادل فارسى آن «بهتر» مىباشد، و براى برترى
چيزى بر چيز ديگر ذكر مىشود ولى در بسيارى از موارد، به معنى خوب (بدون مفهوم صفت
تفضيلى) نيز به كار مىرود و ظاهر اين است كه در آيه مورد بحث به معنى دوم است، يعنى
سرچشمه تمام خوبيها از او و به دست او است.
از جمله «بِيَدِكَ الْخَيْرُ» استفاده مىشود كه هم عزت، خير است و هم
ذلت، و هم بخشيدن حكومت و هم گرفتن آن، هر كدام در جاى خود خير است و بر طبق قانون
عدالت، و شرى وجود ندارد، جانيان و بدكاران، خيرشان در آن است كه در زندان باشند، و
نيكوكاران با ايمان، خيرشان در آزادى است. به تعبير ديگر در جهان هستى شرى وجود ندارد،
اين ما هستيم كه خيرات را مبدل به شر مىكنيم و اگر مىگويد: خير تنها به دست تو است
و از شر سخنى نمىگويد، به خاطر آن است كه شرى از ذات پاك او صادر نمىشود.
ممكن است كسانى از آيه فوق چنين نتيجه بگيرند كه هر كس به حكومتى مىرسد
و يا از حكومت، سقوط مىكند، خواست خدا بوده و نتيجه اين سخن، امضاى تمام حكومتهاى
جباران و ستمگران تاريخ از قبيل حكومت چنگيز و هيتلر و... مىباشد، چنان كه يزيد بن
معاويه هم براى توجيه حكومت ننگين و ظالمانه خود به اين آيه استدلال كرد. به همين جهت
در كلمات مفسران، براى حل اين اشكال توضيحاتى در باره آيه ديده مىشود از جمله اين
كه: آيه مخصوص به حكومتهاى الهى است و يا مخصوص به حكومت پيامبر اكرم (ص) و پايان
دادن به حكومت جباران قريش است. ولى حق اين است كه آيه يك مفهوم كلى و عمومى دارد كه
طبق آن، تمام حكومتهاى خوب و بد بر طبق مشيت خداست، ولى با اين توضيح كه: خداوند يك
سلسله عوامل و اسباب براى پيشرفت و پيروزى در اين جهان آفريده است، و استفاده از آثار
اين اسباب همان مشيت خدا است. بنابراين خواست خدا يعنى آثارى كه در آن اسباب و عوامل
آفريده شده است: حال اگر افراد ستمگر و ناصالحى از آن وسايل استفاده كردند و ملتهايى
ضعيف و زبون و ترسو، به آن تن در دادند و حكومت ننگين آنها را تحمل كردند، اين نتيجه
اعمال خود آنها است، ولى اگر ملتها آگاه بودند و آن عوامل
و اسباب را از دست جباران گرفته و به دست صالحان دادند و حكومتهاى عادلانهاى
به وجود آوردند باز نتيجه اعمال آنها است.
[1]مكارم شيرازي ، ناصر ، 1305 -;تفسير نمونه;جلد2;صفحه
490
[2]طوسي ، محمد بن حسن ، 385 - 460ق.;التبيان
في تفسير القرآن;جلد2;صفحه 428
[3]طبرسي ، فضل بن حسن ، 468 - 548ق;مجمع
البيان فى تفسيرالقرآن;جلد2;صفحه 728
[4]سيوطي ، عبد الرحمان بن ابي بكر ،
849 - 911ق.;الدر المنثور في التفسير بالماثور;جلد2;صفحه 14
[5]طباطبايي ، محمد حسين ، 1281 - 1360;الميزان
في تفسير القرآن;جلد3;صفحه 128
[6]فخر رازي ، محمد بن عمر ، 544 - 606ق.;التفسيرالكبير;جلد8;صفحه
185
[7]حويزي ، عبد علي بن جمعه ، - 1112ق.;تفسيرنورالثقلين;جلد1;صفحه
324
نام کتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی جلد : 1 صفحه : 490