نام کتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی جلد : 1 صفحه : 3148
سوره هشتادم قرآن
سوره عبس
(سوره هشتادم
قرآن)
(هشتادمين سوره
قرآن)
«عَبَسَ» فعل ماضى است به معناى «چهره در هم کشيد».
و چون سوره با اين واژه شروع شده به آن، نامگذاري شده است.
غرض سوره،
عتاب هر كسى است كه ثروتمندان را بر ضعفاء و مساكين از مؤمنين مقدم مىدارد، اهل دنيا
را احترام مىكند و اهل آخرت را خوار مىشمارد، بعد از اين عتاب رشته كلام به اشاره
به خوارى و بىمقدارى انسان در خلقتش و اين كه در تدبير امورش سراپا حاجت است و با
اين حال به نعمت پروردگار و تدبير عظيم او كفران مىكند، كشيده شده است. در اين سوره
از مراحل خلقت انسان و نعمتهاى خدا و حيات در زمين و سپس قيامت و چهرههاى خندان و
اندوهگين در آخرت سخن به ميان آمده است. گفته شده: اين سوره بدون هيچ ترديدى در مكه
نازل شده است.
ويژگيهاى سوره عبس:
1. داراى 42 آيه به عدد کوفى و حجازى، 41 آيه
به عدد بصرى، چهل آيه به عدد شامى، 133 کلمه و 533 حرف است.
2. در ترتيب نزول، بيست و چهارمين و در قرآن کريم
هشتادمين سوره است.
3. پس از سوره نجم و پيش از سوره قدر و پيش از
هجرت در مکه نازل شد و آيه مدنى ندارد.
4. از سورههاى مفصل و از نوع طوال آن و شامل
بخشى از يک حزب قرآن است.
5. گفتهاند آيه 12 اين سوره با آيه سيف نسخ شد.
مطالب سوره عبس:
1. عظمت، هدايتگرى، آموزندگى و سازندگى قرآن؛
2. سرزنش شديد متکبران و نهى از رفتار تحقيرآميز؛
3. شکستن حس برترىجويى انسان با توجهدادن به
منشأ پيدايى وى؛
4. شمارش برخى از نعمتهاى خداوند براى بشر؛
5. خبر از وقوع حتمى قيامت و اوضاع هولناک انسان
در آن روز.
دفع يک
شبهه:
در باره شان نزول سوره عبس گفته شده: جمعى از
بزرگان قريش در مکه در حضور پيامبر (ص) جمع بودند که نابينايى به نام عبدالله
ابن امکلثوم وارد شد. با ورود او يک نفر به دليل ناراحتى از ورودش چهره در
هم کشيد و عبوس شد (گفته شده: آن يک نفر - بنا به اختلاف روايات - يا پيامبر (ص) بود
يا مردى از بنىاميه) و خداوند از اين رفتار انتقاد کرد و متذکر برخى نکات اخلاقى و
تربيتى شد.
علامه طباطبايي در تفسير الميزان
در پاسخ از کساني که گفتهاند شخصي که چهره در هم کشيد، همانا رسول خدا (ص) بوده است،
ميفرمايد:
آيات سوره مورد بحث دلالت روشنى ندارد بر اين
كه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا (ص) است، بلكه صرفا خبرى مىدهد و انگشت روى صاحب
خبر نمىگذارد، از اين بالاتر اين كه در اين آيات شواهدى هست كه دلالت دارد شخصي غير
رسول خدا (ص) منظور نظر است، چون همه مىدانند كه صفت عبوس از صفات رسول خدا (ص) نبوده،
و آن جناب حتى با كفار عبوسي نمىكرده، تا چه رسد به مؤمنين رشد يافته، از اين گذشته،
اشكال سيد مرتضى (ره) بر رواياتي که مصداق را رسول خدا (ص) دانستهاند، وارد است، كه
مىگويد از اخلاق رسول خدا (ص) نبوده، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته كه دل اغنياء
را به دست آورد و از فقراء روي بگرداند.
با توجه
به اين كه خود خداى تعالى خُلق آن جناب را عظيم شمرده، و قبل از نزول سوره مورد بحث،
در سوره نون كه به اتفاق مفسران، بعد از سوره اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ
نازل شده، فرموده: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ، چطور تصور دارد
كه پيامبر (ص) در اول بعثتش خُلقى عظيم داشته باشد، و خداى تعالى به اين صفت او را
بطور مطلق بستايد؛ ولي بعد برگردد و بخاطر پارهاى اعمال، خُلق او را مذمت كند، و چنين
خلق نكوهيدهاى را به او نسبت دهد كه تو به اغنياء متمايل هستى که مشرک و كافرند، و
براى به دست آوردن دل آنان از فقراي مومنان روى مىگردانى؟
افزون بر اين، مگر خداى تعالى در يكى از سورههاى
مكى يعنى در سوره شعراء به آن جناب نفرموده بود: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ خويشاوندان
نزديكت را انذار كن و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند بگستر
، و اتفاقا اين آيه در سياق آيه وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
است، كه در اوائل دعوت نازل شده.
از اين گذشته، مگر به آن جناب نفرموده بود:
لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا
تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ هرگز چشم خود
را به نعمت هايى كه به گروههايى از آنها (كفار) داديم ميفكن و به خاطر آنچه آنها
دارند غمگين مباش و بال و پر خود را براى مؤمنين فرود آر ، پس چطور ممكن است
در سوره حجر كه در اول دعوت علنى اسلام نازل شده به آن جناب دستور دهد اعتنايى به زرق
و برقزندگى دنياداران نكند، و در عوض در مقابل مؤمنين تواضع كند، و در همين سوره و
در همين سياق او را مامور سازد كه از مشركين اعراض كند، و بفرمايد: فَاصْدَعْ
بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ آن وقت در سوره عبس خبر دهد كه
آن جناب بجاى اعراض از مشركين، از مؤمنين اعراض نموده، و به جاى تواضع در برابر مؤمنين
در برابر مشركين تواضع كرده است!؟ علاوه بر اين زشتى عمل مذكور چيزى است كه عقل به
زشتى آن حكم مىكند، و هر عاقلى از آن متنفر است، تا چه رسد به خاتم انبياء (ص) ، و
چنين قبيح عقلى احتياج به نهى لفظى ندارد، چون هر عاقلى تشخيص مىدهد كه دارايى و ثروت
به هيچ وجه ملاك فضيلت نيست، و ت
رجيح دادن جانب يك ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب
فقير، و دل او را به دست آوردن، و به اين رو ترش كردن رفتارى زشت و ناستوده است.
با در نظر گرفتن مطالب ياد شده، نادرستي گفتار
بعضى از مفسران روشن مىشود كه گفتهاند: خداى تعالى آن جناب را از اين رفتار نهى نكرده
مگر در اين مورد، پس اين كار معصيت نبوده مگر بعد از نهى اما قبل از آن، آن جناب مىتوانسته
چنين رفتارى داشته باشد.
وجه نادرستى اين سخن اين است كه: در وهله اول،
به چه دليل ميگوييد رسول خدا (ص) بجز در آن هنگام نهى نشده، نه بعدش و نه قبلش؟ و
در وهله دوم، گفته شد اين رفتار به حكم عقل ناستوده است، و صدورش از شخصى كريم الخلق
كه خدايش او را به خلق عظيم ستوده محال است، آن هم با بيانى مطلق و بدون قيد وى را
ستوده و فرموده: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ، علاوه بر اين كلمه
خلق به معناى ملكه راسخه در دل است، و كسى كه داراى چنين ملكهاى است عملى منافى
با آن انجام نمىدهد.
در مجمع البيان، از امام صادق (ع) روايت آورده
كه فرموده است اين آيات در باره مردى از بنى اميه نازل شده كه در حضور رسول خدا (ص)
نشسته بود، ابن ام مكتوم آمد، مرد اموى وقتى او را ديد قيافهاش را در هم كشيد، و او
را كثيف پنداشته، دامن خود را از او جمع كرد، و چهره خود را عبوس نموده رويش را از
او گردانيد، و خداى تعالى داستانش را در اين آيات حكايت نموده عملش را توبيخ نمود.
نيز ر.ک: اسامى سوره عبس.
[1]طباطبايي ، محمد
حسين ، 1281 - 1360;الميزان في تفسير القرآن;جلد20;صفحه 203و199
[2]مكارم شيرازي
، ناصر ، 1305 -;تفسير نمونه;جلد26;صفحه 119
[3]راميار ، محمود
، 1301 - 1363;تاريخ قرآن;صفحه 589
[4]فيروز آبادي
، محمد بن يعقوب ، 729 - 817ق;بصائرذوى التمييزفى لطائف الكتاب العزيز;جلد1;صفحه
501
[5]هاشم زاده هريسي
، هاشم ، 1317 -;شناخت سوره هاى قرآن;صفحه 509
[6]زركشي ، محمد
بن بهادر ، 745 - 794ق;البرهان فى علوم القرآن(باحاشيه);جلد1;صفحه 193
[7]جمعي از محققان;علوم
القرآن عندالمفسرين;جلد1;صفحه 315
نام کتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی جلد : 1 صفحه : 3148