نام کتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی جلد : 1 صفحه : 235
آيه 034 توبه
آيه كنز
(آيه 034 توبه)
(آيه 34 توبه، در باره حرمت ثروت اندوزي)
به آيه 34 سوره توبه «آيه کنز» مىگويند:((يا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ
النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ
الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ
أَلِيمٍ) ؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد بسيارى از علما (ى اهل كتاب) و راهبان، اموال
مردم را به باطل مىخورند و (آنان را) از راه خدا باز مىدارند، و آنها را كه طلا و
نقره را گنجينه (و ذخيره و پنهان) مىسازند، و در راه خدا انفاق نمىكنند، به مجازات
دردناك بشارت ده». )
خداوند در اين آيه به تناسب بحث دنيا
پرستى پيشوايان يهود و نصارى به ذكر يك قانون كلى در مورد ثروتاندوزان پرداخته است.
«يكنزون» از ماده «كنز» به معناي گنج است، كه در اصل به معناي جمع و جور
كردن اجزاء چيزى گفته مىشود، لذا شتر پر گوشت را «كناز اللحم» مىنامند، سپس به جمعآورى
و نگهدارى و پنهان نمودن اموال و يا اشياء گران قيمت اطلاق گرديده است. بنابراين در
مفهوم آن، جمعآورى و نگاهدارى و گاهى پنهان كردن نيز افتاده است.
«ذَهَب» به معناي طلا، و «فضّه» به معناي نقره است. بعضى از دانشمندان
لغت (طبق نقل طبرسى در مجمع البيان) در باره اين دو لغت تعبير جالبى كردهاند و گفتهاند:
اينكه به طلا، «ذهب» گفته مىشود براى آن است كه به زودى از دست مىرود و بقايى ندارد
(ماده «ذهاب» در لغت به معناي رفتن است) ، و اينكه به نقره، «فضه» گفته مىشود به خاطر
آن است كه به زودى پراكنده و متفرق مىگردد («انفضاض» در لغت به معناي پراكندگى است)
، و براى پى بردن به چگونگى حال اينگونه ثروتها همين نامگذارى آنها كافى است!.
فلسفه اصلى پول همان گردش كاملتر و سريعتر چرخهاى مبادلات اقتصادى است،
و آنها كه پول را به صورت «گنجينه» پنهان مىكنند نه تنها موجب ركود اقتصادى و زيان
به منافع جامعه مىشوند بلكه عمل آنها درست بر ضد فلسفه پيدايش پول است. آيه فوق صريحا
ثروتاندوزى و گنجينهسازى اموال را تحريم كرده است و به مسلمانان دستور مىدهد كه
اموال خويش را در راه خدا، و در طريق بهره گيرى بندگان خدا به كار اندازند، و از اندوختن
و ذخيره كردن و خارج ساختن آنها از گردش معاملات به شدت بپرهيزند، در غير اين صورت
بايد منتظر عذاب دردناكى باشند. اين عذاب دردناك تنها كيفر شديد روز رستاخيز نيست بلكه
مجازاتهاى سخت اين دنيا را كه بر اثر بهم خوردن موازنه اقتصادى و پيدايش اختلافات طبقاتى
دامان فقير و غنى را مىگيرد نيز شامل مىشود. اگر در گذشته مردم دنيا به اهميت اين
دستور اسلامى درست آشنا نبودند امروز ما به خوبى مىتوانيم به آن پى ببريم، زيرا نابسامانيهايى
كه دامن بشر را، بر اثر ثروتاندوزى گروهى خود خواه و بيخبر، گرفته و به شكل آشوبها
و جنگها و خونريزيها ظاهر مىشود بر هيچكس پوشيده نيست.
در ميان مفسران در مورد آيه فوق گفتگو است كه آيا هر گونه گرد آورى ثروت
اضافه بر نيازمنديهاى زندگى «كنز» محسوب مىشود، و طبق آيه فوق حرام است؟ يا اين كه
اين حكم مربوط به آغاز اسلام و قبل از نزول حكم زكات بوده و سپس با نزول حكم زكات بر
داشته شده؟ و يا اين كه اصولا آنچه واجب است پرداختن زكات سالانه است و نه غير آن،
بنابراين هر گاه انسان اموالى را جمعآورى كند و هر سال ماليات اسلامى آن يعنى زكات
را بپردازد مشمول آيه فوق نخواهد بود.
در بسيارى از روايات كه در منابع شيعه و اهل تسنن وارد شده تفسير سوم به
چشم مىخورد مثلا در حديثى از پيامبر (ص) چنين مىخوانيم: «أيّ مال أدّيتَ زكاته فليس
بكنز: هر مال كه زكات آن را بپردازى كنز نيست». و نيز مىخوانيم: هنگامى كه آيه فوق
نازل شد كار بر مسلمانان مشكل گرديد و گفتند با اين حكم هيچيك از ما نمىتواند چيزى
براى فرزندان خود ذخيره كند و آينده آنها را تامين نمايد... سرانجام از پيامبر سؤال
كردند، پيغمبر ص فرمود: «أنّ اللَّه لم يفرض الزكاة إلّا ليطيب بها ما بقي من أموالكم
و إنّما فرض المواريث من أموال تبقى بعدكم: خداوند زكات را واجب نكرده است مگر به
خاطر اين كه باقيمانده اموال شما براى شما پاك و پاكيزه باشد، لذا قانون ارث را در
باره اموالى كه بعد از شما مىماند قرار داده است»، يعنى اگر گردآورى مال به كلى ممنوع
بود قانون ارث موضوع نداشت.
ولى روايات ديگرى در منابع اسلامى مشاهده مىكنيم كه مضمون آن با تفسير
فوق ظاهرا و در بدو نظر سازگار نيست، از جمله حديثى است كه در مجمع البيان از على
(ع) نقل شده كه فرمود: «ما زاد على أربعة آلاف فهو كنز أدّى زكاته او لم يؤدّها، و
ما دونها فهى نفقة فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ: هر چه از چهار هزار (درهم) - كه
ظاهرا اشاره به مخارج يك سال است- بيشتر باشد كنز است خواه زكاتش را بپردازند يا نه،
و آنچه كمتر از آن باشد نفقه و هزينه زندگى محسوب مىشود، بنا بر اين ثروتاندوزان
را به عذاب دردناك بشارت ده». و در كتاب كافى از معاذ بن كثير چنين نقل شده كه مىگويد
از امام صادق (ع) شنيدم مىگفت: «شيعيان ما فعلا آزادند كه از آنچه در دست دارند در
راه خير انفاق كنند (و باقيمانده براى آنها حلال است) اما هنگامى كه قائم ما قيام كند
تمام كنزها و ثروتهاى اندوخته را تحريم خواهد كرد تا همه را نزد او آرند و از آن در
برابر دشمنان كمك گيرد و اين مفهوم كلام خداست كه در كتابش فرموده: وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ
الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ... ». در شرح حال ابوذر نيز كرارا و در بسيارى از كتب اين
مطلب نقل شده است كه او آيه فوق را در برابر معاويه در
شام هر صبح و شام مىخواند و با صداى بلند فرياد مىزد: «به گنجاندوزان
بشارت ده كه هم پيشانى آنها را با اين اموال داغ مىكنند و هم پهلوها و هم پشتهايشان
را تا سوزش گرما، در درون وجود آنها به حركت در آيد». و نيز استدلال ابو ذر در برابر
عثمان به آيه فوق نشان مىدهد كه او معتقد بوده است كه آيه مخصوص مانعان زكات نيست،
بلكه غير آنها را نيز شامل مىشود.
از بررسى مجموع احاديث فوق به ضميمه خود آيه مىتوان چنين نتيجه گرفت كه
در شرائط عادى و معمولى يعنى در مواقعى كه جامعه در وضع ناگوار و خطرناكى نيست و مردم
از زندگانى عادى بهرهمندند پرداختن زكات كافى است و باقيمانده كنز محسوب نمىشود
(البته بايد توجه داشت كه اصولا با رعايت موازين و مقررات اسلامى در درآمدها، اموال
به صورت فوق العاده متراكم نمىشود، زيرا اسلام آن قدر قيد و شرط براى آن قائل شده
است كه تحصيل چنين مالى غالبا غير ممكن است) ، و اما در مواقع فوق العاده و هنگامى
كه حفظ مصالح جامعه اسلامى ايجاب كند حكومت اسلامى مىتواند محدوديتى براى جمعآورى
اموال قائل شود، و يا به كلى همه اندوختهها و ذخيرههاى مردم را براى حفظ موجوديت
جامعه اسلامى مطالبه كند (آن چنان كه در روايت امام صادق (ع) در باره زمان قيام قائم
آمده است كه با توجه به ذكر علت در آن روايت ساير زمانها را نيز شامل مىشود زيرا مىفرمايد:
(فيستعين به على عدوه) . ولى تكرار مىكنيم كه اين موضوع تنها در اختيار حكومت اسلامى
است و او است كه مىتواند چنين تصميمى را در مواقع لزوم بگيرد. و اما داستان ابوذر،
ممكن است ناظر به همين موضوع باشد كه در آن روز جامعه اس
لامى آن چنان نياز شديدى داشت كه اندوختن ثروت در آن روز مخالف منافع جامعه
و حفظ موجوديت آن بود. و يا اينكه نظر ابوذر به اموال بيت المال بود كه در دست عثمان
و معاويه قرار داشت، و مىدانيم اين گونه اموال را با وجود مستحق و نيازمند لحظهاى
نمىتوان ذخيره كرد، بلكه بايد به صاحبانش داد، به خصوص همه تواريخ اسلامى اعم از شيعه
و اهل سنت گواهى مىدهد كه عثمان اموال كلانى از بيت المال را به خويشاوندان خود داد،
و معاويه از آن كاخى ساخت كه افسانه كاخهاى ساسانيان را زنده كرد و ابوذر حق داشت كه
در برابر آنها اين آيه را خاطرنشان سازد.
[1]مكارم شيرازي ، ناصر ، 1305 -;تفسير نمونه;جلد7;صفحه
390
[2]طوسي ، محمد بن حسن ، 385 - 460ق.;التبيان
في تفسير القرآن;جلد5;صفحه 210
[3]طبرسي ، فضل بن حسن ، 468 - 548ق;مجمع
البيان فى تفسيرالقرآن;جلد9;صفحه 248
[4]طباطبايي ، محمد حسين ، 1281 - 1360;الميزان
في تفسير القرآن;جلد5;صفحه 5
[5]فخر رازي ، محمد بن عمر ، 544 - 606ق.;التفسيرالكبير;جلد16;صفحه
34
[6]حويزي ، عبد علي بن جمعه ، - 1112ق.;تفسيرنورالثقلين;جلد2;صفحه
213
[7]قمي ، علي بن ابراهيم ، - 329ق.;تفسيرالقمى;جلد1;صفحه
289
نام کتاب : فرهنگ نامه علوم قرآن نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی جلد : 1 صفحه : 235