responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 553

در اين هنگام مالك اشتر فرياد بر آورد وآنان را به تخريب قلعه اى كه در آن متحصّن شده بودند تهديد كرد. اهالى رقه به يكديگر گفتند كه مالك كسى است كه اگر سخنى بگويد قطعاً عمل مى كند. لذا فوراً آمادگى خود را بر نصب پل اعلام كردند وامام (عليه السلام) وپياده نظام او به همراه محموله هايشان از آن عبور كردند وآخرين نفرى كه آن منطقه را ترك گفت خود مالك اشتر بود.[1]

امام (عليه السلام) در اراضى شام

امام (عليه السلام) با عبورا ز فرات ، سرزمين عراق را پشت سر گذاشت وقدم در سرزمين شام نهاد وبراى مقابله با هر نوع يورش احتمالى وشيطنتهاى معاويه، دو فرمانده نيرومند خود به نامهاى زياد بن نصر وشريح بن هانى را با همان كيفيتى كه به كوفه در آمده بودند، به عنوان مقدمه لشكر، به سوى سپاه معاويه گسيل داشت. آن دو در نقطه اى به نام «سور الرّوم» با مقدمه سپاه معاويه به فرماندهى ابو الأعور رو به رو شدند وكوشيدند كه از طريق مسالمت فرمانده سپاه دشمن را مطيع امام سازند، امّا كوشش آنان ثمر نبخشيد وهر دو فرمانده نامه اى به وسيله پيك سريع السيرى به نام حارث بن جمهان جعفى به حضور امام نوشتند وپس از شرح ما وقع خواستار فرمان آن حضرت شدند.[2]

امام (عليه السلام) پس از خواندن نامه، فوراً مالك را خواست وگفت: زياد وشريح چنين وچنان نوشته اند. هرچه زودتر خود را به آنان برسان وسرپرستى هر دو گروه را بر عهده بگير، ولى تا دشمن را ملاقات نكرده اى وسخنانش را نشنيده اى به نبرد آغاز مكن، مگر اينكه آنها آغاز به نبرد كنند. خشم وغضب تو به دشمن مايه


[1] وقعه صفّين، صص154ـ 151; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج3، صص213 ـ 211; تاريخ طبرى، ج3، جزء 5، ص 238; كامل ابن اثير، ج3، ص 144.
[2] وقعه صفّين، صص 154ـ151; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج3، صص 213ـ 211; تاريخ طبرى، ج3، جزء 5، صص 238; كامل ابن اثير، ج3، ص 144.
نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 553
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست