نام کتاب : فروغ ولايت نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر جلد : 1 صفحه : 444
كشت.عبد اللّه نعش فرزند خود را نزد امام آورد وگفت: آيا باز هم بايد صبر وبردبارى از خود نشان دهيم تا دشمن ما را يكى پس از ديگرى بكشد؟به خدا سوگند، اگر هدف اتمام حجّت باشد، تو حجّت را بر آنان تمام كردى.
سخنان عبد اللّه سبب شد كه امام آماده نبرد شود.پس، زره رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را پوشيد واَستر او را كه به همراه داشت سوار شد ودر برابر صفوف ياران خود ايستاد. قيس بن سعد بن عباده [1] كه از صميميترين ياران امام بود اشعارى در باره آن حضرت وپرچمى كه برافراشته بود سرود كه دو بيت آن چنين است:
ما ضَرَّ مَنْ كانَتِ الأَنْصارُ عيْبَتُه *** أَنْ لا يَكُونَ لَهُ مِنْ غَيْرِها أَحَداً
پرچمى كه به گِرد آن احاطه كرده ايم همان پرچمى است كه در زمان پيامبر دور آن گرد مى آمديم وجبرئيل در آن روز يار ومددكار ما بود. آن كس كه انصار رازدار او باشند ضررندارد كه براى او از ديگران يار وياورى نباشد.
سپاه چشمگير ومنظم امام (عليه السلام) ناكثان را به تكاپو انداخت وشتر عايشه را كه حامل كجاوه او بود به ميدان نبرد آوردند وزمام آن را به دست قاضى بصره، كعب بن سور، دادند واو مصحفى برگردن آويخت وافرادى از قبيله ازد وبنى ضبّه جمل را احاطه كرده بودند. عبد اللّه بن زبير پيش روى عايشه ومروان بن حكم در سمت چپ او قرار داشت. مديريت سپاه با زبير بود وطلحه فرمانده سواره نظام ومحمّد بن طلحه فرمانده پياده نظام بودند.
امام (عليه السلام) در روز جمل پرچم را به دست فرزند خود محمّد حنفيه سپرد واو را با جملاتى كه عاليترين شعار نظامى است مخاطب ساخت وفرمود: