نام کتاب : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى نویسنده : سبحانی، علیرضا جلد : 1 صفحه : 142
به تخطئه هر دو خليفه و پيروانشان كمر بستند و گروهى به جانبدارى از امام و يارى او پاى فشردند.
در اين آشفته بازار عقائد و كشمكش عثمانيها با علويها و نزاع ياران على با خوارج، كه سبّ و لعن را نثار يكديگر ميكردند، شخصى به نام «حسن بن محمد»، حفيد امام على (عليه السلام) و فرزند محمد حنفيه، به عقيده خود، دست به ابتكارى زد و مكتبى به نام «ارجاء» پديد آورد; هر چند بعدها از آن اظهار ندامت كرد ليكن كار از كار گذشته بود و مكتب «ارجاء»، انتشار يافته و «بدعت» كار خود را انجام داده بود.
وى، نظر داد كه بايد شيخين را تصديق كرد، ولى از هر نوع قضاوت و داورى درباره «عثمان» و «على» و «طلحه» و «زبير»، خود دارى نمود.
عثمان بن ابراهيم ميگويد: «نخستين كسى كه در باره «ارجاء»، سخن گفت، حسن بن محمد حنفيه بود. روزى من با عموى خويش در جلسه او حاضر بودم كه درباره على و عثمان و طلحه و زبير، بسيار گفتگو شد، و «حسن» ساكت بود. ناگهان مهر سكوت را شكست و گفت: من سخنان شماها را شنيدم، و نظر من اين است كه كار على و عثمان و طلحه و زبير را به تأخير بيندازيم، نه به آنان مهر ورزيم و نه از آنان بيزارى بجوييم.
راوى ميگويد: من و عمويم مجلس را ترك گفتيم. عمويم نكتهاى را ياد آور شد و گفت: به زودى گفتار حسن، رنگ مذهب به خود ميگيرد. محمد حنفيه از نظر فرزند خود آگاه شد و با عصائى كه در دست داشت بر سر او كوفت و گفت: تو پدرت را دوست نميدارى؟
ميسره ميگويد: من او را درباره رسالهاى كه در اين مورد نوشته بود، ملامت
نام کتاب : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى نویسنده : سبحانی، علیرضا جلد : 1 صفحه : 142