responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پاسدارى از مرقد پيامبران و امامان نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 32

بخش چهارم

سوگوارى در فراق عزيزان

حزن و اندوه در فراق عزيزان خاستگاه فطرى دارد و در همه جامعه ها اين پديده مشهود است.

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هنگام مرگ فرزند دلبندش ابراهيم مى گريست و فرمود:

(«)تَبكِى العينُ ويَحزَنُ القلبُ ولا نقولُ ما يُسْخِطُ الرّبَّ و لولا انّه حقٌّ ووعدُ صدق وأنّها سبيلٌ مأتية لَحَزنّا عليك حُزناً شَديداً أشدّ من هذا»[1].

چشم گريان است و دل اندوهگين، ولى آنچه خدا را به خشم آورد بر زبان نمى آوريم و اگر نبود كه مرگ حق است و وعده صادق و راهى است كه همه بايد بروند اندوه ما بر تو بيش از اين بود.

هنگامى كه عثمان بن مظعون از دنيا رفت، پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر جنازه او بوسه زد و گريست به گونه اى كه اشك آن حضرت بر گونه هايش جارى شد.[2]

دخت پاك رسول خدا، فاطمه زهرا(عليها السلام) دركنار تربت پاك پدر ايستاد و مشتى از خاك قبر برداشت و آن را بوييد و با چشمان گريان اين دو بيت را سرود:

ما ذا على مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ أحْمَدَ *** أن لا يَشمُّ مَدى الزّمانِ غواليا

صُبَّتْ عَلىَّ مَصائِبُ لَوْ أنّها *** صُبَّتْ عَلى الأيّامِ صِرْنَ لَيالِيا

«آن كس كه تربت پاك رسول خدا را ببويد، بر او چه باك اگر هيچ بوى خوشى را تا پايان عمر نبويد؟!»

«بر من مصايبى روى آورد كه اگر بر روزها فرود مى آمد، به شب تيره تبديل مى شدند».

گريه در فراق عزيزان اختصاص به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ذوى القربى نداشته و گروه عظيمى از صحابه و تابعان در فراق دوستان خود گريستند كه نقل آنها به درازا مى كشد.[3]

حتى هنگامى كه عبدالرحمن بن عوف بر گريه پيامبر در مرگ ابراهيم اعتراض كرد، حضرت فرمود: گريه من ناشى از عطوفت و رحمت است و كسى كه رحم نكند بر او رحم نمى شود.[4]

گريه بر فراق عزيزان منافات با صبر ندارد. يعقوب بزرگوار كه پيراسته از گناه و خطاست در عين صبر در فراق يوسف،


[1] سنن ابى داود، ج1، ص 58; سنن ابن ماجه، ج1، ص 482.
[2]سنن ابى داود، ج2، ص 63; سنن ابن ماجه، ج1، ص 445.
[3] ر.ك: مرزهاى توحيد و شرك، صفحه 299ـ 295.
[4] سيره حلبى، ج3، ص 348.

نام کتاب : پاسدارى از مرقد پيامبران و امامان نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 32
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست