شناختى
است كه بر تعقل و تحليلهاى عقلى استوار است و كمتر از حواس ظاهرى و ابزار مادّى
شناخت بهره مىبرد. در شناخت فلسفى، هر چه ذهن آدمى ورزيدهتر باشد، نتيجه
كوششهايش به قطع و يقين نزديكتر است.
د.
شناخت عرفانى:
شناختى
است كه با ابزار قلب و شهود و الهام پديد مىآيد و حقايقى را به ادارك انسان
مىآورد كه با حسّ و عقل فراچنگ نمىآيند (جهان بينى و شناخت، 65).
يكى
ديگر از ملاكها، راه حصول است
كه
شناخت را بر پنج گونه تقسيم مىكند:
الف.
شناخت مستقيم:
شناختى
است كه از گذر ارتباط مستقيم با شىء خارجى پديد مىآيد.
ب.
شناخت غير مستقيم يا آيينهاى:
اين
گونه شناخت آن گاه پديد مىآيد كه انسان در چيزى نظر مىكند و صورت شيئى ديگر را
همزمان به رؤيت مىآورد و آن را باز مىشناسد. اين شناخت براى نفسشناسى و
خداشناسى روى مىدهد.
در
اينجا مراد از «رؤيت» رؤيت باطنى است نه ظاهرى.
ج.
شناخت آيهاى:
شناسنده
در اين گونه شناخت، با دقّت در آثار و نشانههاى شىء، به آن علم پيدا مىكند؛
مثلًا اثرى مكتوب از دانشمندى را مىخواند و به انديشه او راه مىيابد؛ چنان كه با
مطالعه كتاب قانون مىتوان از انديشه و نبوغ بوعلى سينا در
طب آگاه شد (جهان بينى و شناخت، 79).
د.
شناخت فطرى:
شناختى
است كه در سرشت انسان ريشه دارد و در حصول آن هيچ يك از ابزارها و عوامل متعارف
شناخت دخيل نيستند (شناخت به زبان،
20).
ه.
شناخت الهامى يا افاضى:
شناختى
است كه برخاسته از عوامل غيبىِ وحى، الهام و اشراق است.
ملاك
ديگر تقسيم شناخت، واقعنمايى است.
بر
اين اساس، شناخت بر گونههاى زير است:
الف.
شناخت شكّى:
شناختى
است كه احتمال تطبيق و عدم تطبيق آن با واقع برابر است.
ب.
شناخت وهمى:
شناختى
است كه احتمال عدم واقعنمايىاش بيشتر از واقعنمايى است (المنطق، 1/ 18).