اين نظريّه ميان فيلسوفان يونان باستان نيز هواخواهانى داشت. بسيارى
از آنان عنصر نخستين جهان را آب، آتش، اتم و هوا مىدانستند. دموكريتوس بر آن بود
كه تنها اتم و خلأ واقعى است. اتم بنيادىترين بخش مادّه است و تقسيم نمىپذيرد (تاريخ فلسفه كاپلستون، 1/ 149؛ تاريخ فلسفه يونان، 9/ 40). اپيكور معرفت حسّى
را بنياد هر گونه معرفت مىپنداشت. او معتقد بود كه هر چه به ادراك حسّى
درنمىآيد، پذيرفتنى نيست و از اين رو، در نظر او اعتقاد به خدايان مادّى وجهى
نداشت (فلسفه اپيكور، 95- 42).
احياى
تفكر ماترياليستى را مىتوان از قرن 17 م. دانست. توماس هابس معتقد بود كه هر چه
ما تصوّر مىكنيم متناهى است؛ پس امر نامتناهى وجود ندارد. آدمى نمىتواند
انديشهاى به ذهن آوَرَد مگر از آنچه به حس در مىآيد و در زمان و مكان خاص
مىگنجد (لوياتان، 147- 88). قرن 18 و 19 م. اوج رشد و
توسعه مادّهگرايى بود. فيلسوفانى همانند لامترى، هولباخ، انگلس و ماركس توفيق
يافتند كه با طرح تئورىهاى ماترياليستى هواخواهان فراوانى بيابند. مادّهگرايى در
قرن 19 م.
تحوّلات
بسيارى را در جهان رقم زد؛ امّا ديرى نپاييد كه روى به افول نهاد؛ چونان كه امروزه
بسيارى از صاحبنظران، به پوچى مبانى ماترياليسم اعتراف كرده، آن را شكست خورده
مىدانند (مجموعه آثار، 1/ 477).
شاخههاى
ماترياليسم:
هر
چند ماترياليسم از ديرباز به گونهاى ميان برخى جوامع بشرى مطرح بوده است، امّا از
قرن 17 م. بود كه در چارچوب يك تئورى نظاممند پديدار گشت. از آن هنگام تا كنون
ماترياليستها در دو گروه جاى گرفتهاند:
الف.
هواخواهان ماترياليسم مكانيكى:
اينان
معتقدند كه تنها، مادّه جوهر اصيل جهان است. فكر جز صفتى از مادّه و يكى از خواصّ
آن نيست. روح را مىتوان همچون جسم دانست و همچون ديگر اجزاى ساختمان ماشينى جهان،
تنها با شكل، بُعد و حركت تبيين كرد.
جهان
همانند يك ماشين است و مبتنى بر مبادى كمّى كار مىكند. كار اين ماشين پيرو غرض
نيست و الگوى عملكرد آن تغيير نمىكند. همه چيز جهان را مىتوان با قوانين مكانيك
يا فيزيك تبيين كرد (فرهنگ واژهها،
483؛ سير فلسفه در اروپا، 290- 273).