از
دهكدههاى آباد مدينه در نزديكى خيبر بود كه در سال 7 هجرى بدون خونريزى به دست
پيامبر 6 فتح شد.
اهالى
فدك با پيامبر 6 مصالحه كردند به اين گونه كه نيمى از باغهاى خود را به آن حضرت
واگذاشتند و نيم ديگر را براى خود نگاه داشتند و زراعتِ سهم پيامبر 6 را نيز
برعهده گرفتند و در برابر، حقّى از آن برداشتند (الأمالى، 40؛ شرح نهجالبلاغة،
16/ 210؛ تاريخ المدينة، 1/ 193). بنابر حكم صريح
قرآن سرزمينهايى كه بدون درگيرى نظامى به فتح مسلمانان درآيند، ملك شخصى پيامبر
6 مىشوند و پيامبر 6 مىتواند هرگونه مصلحت بداند، درباره آنها تصميم بگيرد
(حشر/ 6).
فدك
نيز از اين سرزمينها بود. پيامبر 6 آن را به فرمان خدا در زمان حيات خويش به
دخترش فاطمه (س) بخشيد و بنى هاشم تا پيامبر 6 زنده بود، از محصول فدك بهره
مىبردند (مسند ابى يعلا، 2/ 334؛ تفسير مجمع البيان، 3/ 411؛ ينابيع المودّة، 1/ 138). بنابر روايات،
پيامبر 6 پس از فتح فدك، دخترش را فرا خواند و براساس آيه
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» (اسراء/ 26) آن را به فاطمه
(س) بخشيد. در همان مجلس على (ع) را خواست و سندى نيز تنظيم كرد كه اميرمؤمنان (ع)
و امّ ايمن گواهان آن بودند (اثبات الهداة، 2/ 116؛ الخرائج،
1/ 112؛ بحارالانوار، 29/ 114). حضرت زهرا (س)
نمايندهاى براى خود برگزيد كه امور فدك را از نزديك اداره كند و كارمندانى نيز به
فرمان او درآورد. پس از رحلت پيامبر 6 خليفه اوّل، نماينده حضرت زهرا (س) را
اخراج كرد و فدك را به بهانه حديث ساختگىِ «نَحْنُ مُعاشِرُ الانبياءِ لا
نُوَرِّثُ» به تصرّف خويش درآورد (احتجاج طبرسى، 1/ 20؛ الاختصاص،
185- 183؛ بحارالانوار،