به
معناى دخالت ندادن دين در شئون مختلف زندگى اجتماعى انسان است (فرهنگ آكسفورد، 1155). سكولاريسم(secularism) نخست در معاهده وستفالى(westphalia) به كار رفت و مقصود از آن خروج سرزمينهايى
از تملّك كليسا بود؛ ولى رفته رفته معناى آن تغيير يافت و سرانجام به معناى طرد
دين از ساحت حيات اجتماعى انسان رسيد (فرهنگ دين، 124). سكولاريسم يكى از ويژگىهاى تمدّن و فرهنگ غربى است و در پى
حذف نقش دين از ساحتهاى مختلف حيات انسان است و مىخواهد همه شئون سياسى، اجتماعى
و اخلاقى جامعه را قداستزدايى كند (فرهنگ واژهها، 328).
غير
دينى شدن حكومت در عصر جديد، جدايى دين از سياست و علمى و عقلانى شدن تدبير
اجتماعى از آثار و لوازم سكولاريسم است (كتاب نقد، 1/ 170).
مهمترين
مبانى و مقدّمات سكولاريسم- به عنوان نوعى تفكّر- عبارتاند از:
عقلگرايى،
انسانمحورى، نسبيّتگرايى اخلاقى و معرفتى، تجدّدگرايى، علمگرايى و آزادى بىحدّ
و حصر (قبسات، 1/ 103- 95).
يكى
از عوامل پيدايى سكولاريسم در غرب، نارسايى كليسا در عرصه مفاهيم الهيّات و رفتار
غير انسانىاش با مردم- به ويژه با طبقه دانشمند و آزادانديش- بوده است (مجموعه آثار شهيد مطهّرى، 1/ 479؛ كتاب نقد، 1/ 75). در دو دهه گذشته اين پيشبينى
ميان متفكّران غربى رايج بوده است كه سكولاريسم، سرنوشت محتوم همه جوامع بشرى است.
در برابر، برخى ديگر معتقدند- با توجّه به بازگشت حكومتهاى دينى به عرصه جهانى-
سكولاريسم ديگر پيشروى نخواهد كرد (سنّت و سكولاريسم، 105).