اين
واژه در قرون اخير و در مباحث كلامى و فلسفه دين مبدّل به اصطلاحى شده است به
معناى مطلق احساس، كه حالتى است انفعالى (تجربه دينى و گوهر
دين، 23). مراد از دينى بودن تجربه آن است كه در عرصه مسائل دينى پديد
مىآيد و براى وصف آن، از مفاهيم دينى سود مىبرند (نقد
و نظر، 24 و 23/ 171).
ماهيّت
تجربه دينى:
برخى
متفكران غربى، تجربه دينى(Religious Experience) را نوعى احساس مىدانند و برخى ديگر، آن را
از قبيل ادراكات حسّى به شمار مىآورند و گروهى ديگر آن را گونهاى تبيين فوق
طبيعى محسوب مىكنند (عقل و اعتقاد دينى،
48- 41).
علل
پيدايى تجربهگرايى دينى در غرب:
عواملى
كه تجربهگرايى را در غرب پديد آوردند و به آن دامن زدند، عبارتاند از: مخالفت با
الهيات طبيعى و اثبات حقايق دينى از طريق عقل، رواج فلسفه نقّادى كانت و برگرداندن
دين به قلمرو اخلاق، تعارض علم جديد با كلام مبتنى بر طبيعيات قديم، نقد كتاب مقدّس، پيدايى مكتب رمانتيك و
توجه به احساسات و عواطف و امور ذوقى به جاى عقل (فرهنگ
واژهها، 194).
گونههاى
تجارب دينى:
مهمترين
گونه تجربه دينى، تجربه عرفانى است.
طرّاحان
نظريّه تجربه دينى، بيشتر بدين تجربه نظر داشتهاند؛ امّا امروزه تجربه دينى،
معناى گستردهاى يافته است و تجارب تفسيرى، شبه حسّى، وحيانى، احياگر و مينوى را
نيز در برمىگيرد (همان، 198- 196). بنياد تجربه دينى بر آن است كه گوهر دين، نوعى
تجربه دينى است و اعتقادات و اعمال دينى و اخلاق، در حقيقت، تفسيرهاى اين
تجربهاند. بدين