responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فاطمه حامى ولايت نویسنده : حسینی شاهرودی، سید محمد    جلد : 1  صفحه : 113
آشكارا به دشمنى من برخاسته است. به هنگام سخن گفتنم، به‌شدت با من ستيز كرد. انتظار داشتم كه انصار به حمايت من برخيزند و مهاجران حق خويشاندى و حرمت قوميت را نگهدارند.
ولى افسوس! انصار از يارى من باز ايستادند و مهاجران، خويشاوندى را فراموش كردند و مردم دنياپرست و قدرت‌طلب، ديده از ديدار حقايق فرو پوشيدند. ولى تو را چه شده است كه دست از حمايت من در آستين نهادى و پاى از همراهى من بدامن در كشيدى ...
هم‌اكنون كه سخن مى‌گويم، در اختيار خود نيستم. اى‌كاش پيش‌از اين خوارى و ذلت مرده بودم. از اينكه به تو جسارت كردم و نتوانستم از تو حمايت كنم، از خدا پوزش مى‌طلبم. اى واى بر من در هر صبح و شام!! پشتيبان، مُرده و بازو از كار افتاده است. به پدرم شكايت مى‌برم و داد خود را از پروردگار دادگر درخواست مى‌كنم: تو اى پروردگار بزرگ! از همه تواناترى و از هر كيفر دهى، سخت‌تر كيفر فرماى! امير مؤمنان عليه السلام صبر كرد تا سخنان فاطمه زهرا عليها السلام پايان يافت.
در اين هنگام بالحن دلنوازى در تسلاى دل دردمند دخت پيامبر صلى الله عليه و آله گفت:
واى بر تو مباد، اى دختر رسول الله! واى بر دشمنان تو باد! اينقدر جان عزيزت را ميازار! از اين همه ناراحتى و اندوه آرام گير! تو يادگار نبوّت و بقيه رسالت هستى. ولى بدان كه من هم از آنچه مى‌توانستم، كوتاهى نكردم و تا آنجا كه مقدور بود، پيش رفته‌ام.
بيش از اين به مصلحت دين مبين اسلام نبود.
حضرت زهرا عليها السلام از سخنان حكيمانه امام خود، آرام شد و فرمود:


نام کتاب : فاطمه حامى ولايت نویسنده : حسینی شاهرودی، سید محمد    جلد : 1  صفحه : 113
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست