responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ اسلام در دوران امام على(ع) نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 184
بيدار كرد. حتى ابن ملجم را نيز- كه از سر شب چشم براه آن حضرت بود، و در آن لحظه خود را به خواب زده بود- بيدار كرد. سپس به نماز ايستاد و قلب و زبانش به ذكر خدا مشغول شد.
در اين هنگام، «شَبيب» خواست ضربتى بر آن حضرت بزند ولى به طاق محراب اصابت كرد. ابن ملجم تبهكار با شتاب پيش آمد. شمشيرش را بالا برد و فرياد زد: «الحكمُ للَّهِ لا لَكَ يا عَلىّ و لا لَإصْحابِكَ» ضربت او بر سر امام عليه السلام و درست بر جاى شمشير «عَمرو بنِ عَبْدود» «1» فرود آمد. و سرانجام پيكره حق و عدالت كه به ضربت كفر و الْحادِ صريح از پا در نيامده بود با ضربت نفاق و تقدّس مآبى، آميخته با جهل و تعصّب، به خاك و خون غلتيد. امام عليه السلام چون ضربه را احساس كرد فرمود:
«فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» «2» سوگند به خداى كعبه رستگار شدم.
فرزندان امام عليه السلام و ياران آن حضرت را هاله‌اى از غم و اندوه فرا گرفت و صداى گريه و ناله از هر سو به گوش مى‌رسيد. مردم سراسيمه به سوى مسجد هجوم بردند.
سر امام عليه السلام در حالى كه خون از آن مى‌ريخت در دامن امام حسن عليه السلام بود، و آن حضرت در اثر شدّت جراحت و خونريزى هنوز بيهوش بود. ابن ملجم را دستگير كردند و به حضور امام حسن عليه السلام آوردند. حضرت مجتبى به وى فرمود:
«اى ملعون! اميرمؤمنان و پيشواى مسلمانان را كشتى. آيا اين پاداش خيرخواهيهاى او بود كه پناهت داد و به خود نزديك ساخت؟» سپس خطاب به پدر گرامى‌اش عرض كرد:
«پدر! اين دشمن خدا و دشمن توست كه بِحَمدِاللَّه دستگير شده است و اكنون در نزد توست».
امام عليه السلام ديدگانش را گشود و فرمود:
«حادثه بزرگى به وجود آوردى و كارى خطرناك انجام دادى. آيا بد امامى براى تو بودم؟ مگر من نبودم كه به تو مهربانيها و بخششها كردم، آيا اين پاداش‌

نام کتاب : تاريخ اسلام در دوران امام على(ع) نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 184
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست