من هيچگاه ترديد براى ماندن در جبهه پيدا نكردم و اگر هم زمانى ترديد پيدا نمودم، بين اين بود كه در كردستان بمانم يا اهواز! [1]
او حتّى حاضر نشد براى زيارت دو هفتهاى خانه خدا، جبهه را ترك كند و مىگفت:
ما در اين جبههها، اجر زيارت خانۀ خدا را هم مىبريم. [2]
شهيد حجةالاسلام سيد محسن روحانى، مسؤوليت آموزش عقيدتى - سياسى لشكر 17 علىبن ابى طالب را به عهده داشت، امّا بيشتر در خطوط مقدم حضور داشت و در اكثر عملياتهاى لشكر شركت داشت. وى در عمليات والفجر 8 و در زير آتش شديد دشمن، با چالاكى تمام كيسهها را پر از شن مىكرد تا بچّهها سنگر بسازند و در خطوط پدافندى مانند يك بسيجى ساده در پاسگاهها پست مىداد. [3]جملههاى ذيل از دستنوشتههاى آن شهيد عزيز است:
اگر به من بگويند چه آرزويى دارى مىگويم: آرزو دارم خدا توفيق دهد تا بتوانم به جبهه رفته و دين خود را به اسلام و امت اسلامى و شهدا ادا كنم. [4]
مرحوم حجةالاسلام سيد حسين سعيدى، فرزند شهيد آية اللّه سعيدى، بچههاى رزمنده را جنود خدا مىدانست. گاه دست فرماندهاى را مىبوسيد و از صميم قلب به آن افتخار مىكرد. پيوسته اين كلام را تكرار مىكرد:
رزمندگان ياران جنگند نه خرابهها و ويرانهها! يادگارهاى جنگ، معنويت و صفاى رزمندگان است و بايستى اين يادگارها را با تمام صفايشان نگه داشت. [5]