نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج3) نویسنده : سنگری، محمدرضا جلد : 1 صفحه : 69
حال پىدرپى مىگفت:نه،نه،نه نمىخواهم،من آب نمىخواهم....هرچه التماس كردم،نپذيرفت.گفتم:آخر،چرا؟ گفت:مىخواهم مثل بچّههاى امام حسين(ع) تشنگى را تحمّل كنم.
باز هم شروع به حرف زدن كردم تا بلكه او را براى آب خوردن متقاعد كنم.امّا اينبار حرفهايم اثر نكرد.مجروحين ديگر هم به او التماس كردند كه آب بخورد، امّا كارگر نيفتاد.دانستم كه او تصميم خود را گرفته است.وقتى از او دور مىشدم،شنيدم كه مىگفت:مىخواهم همان كسى سيرابم كند كه حسين(ع) را سيراب كرد،و بدين ترتيب،از آن لحظه بهبعد هرگز آب نخورد.... [1]
نويسنده در ادامۀ خاطرات به لحظههايى اشاره دارد كه رزمندگان مجروح از فرط تشنگى زبان را در سرِ قمقمه مىچرخاندند تا شايد قطرۀ باقىمانده در شيارها را بنوشند،امّا به ياد عطش حسين(ع) و فرزندان و يارانش صبورى و شكيب پيشه مىكردند.
3.تطابق الگوهاى عاشورا با جبهه
رزمندگان همهچيز را با كربلا مىسنجيدند و در آيينههاى كربلا،از كوچكترين آيينه،على اصغر،تا زيباترين آيينۀ عاشورا،حسين(ع)،خود را مىيافتند.
سيماى پيرانى كه در جبهه مىجنگيدند،حبيب بن مظاهر را تداعى مىكرد.
نوجوانان به قاسم تشبيه مىشدند،سرداران به ابوالفضل و جوانان به على اكبر.در نامههايى كه از جبهه به خانوادهها مىرسيد،به صبورى زينب توصيه مىشد.حتّى كودكان شهيد در بمبارانها و حملات موشكى به على اصغر تشبيه مىشدند.