responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج2) نویسنده : سنگری، محمدرضا    جلد : 1  صفحه : 110

آن منطقه تثبيت شويم. عراقى‌ها در 300 تا 400 مترى ما قرار داشتند و گلوله مثل باران از همه سمت ما مى‌آمد. در همين حال، يكى از رانندگان بولدوزر براى ايجاد اولين خاكريز به محل مورد نظر آمد. هنوز دو بيل خاك نريخته بود كه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهيد شد، امّا بلافاصله رانندۀ ديگرى پشت دستگاه رفت و بى‌اعتنا به گلوله‌باران شديد، كار رانندۀ شهيد را ادامه داد. شايد پنج دقيقه‌اى مشغول ساختن همان خاكريز بود كه او هم شهيد شد. همۀ ما ناظر اين واقعه بوديم كه به همين ترتيب، هشت‌نفر ديگر، هريك به فاصله پنج دقيقه تا حداكثر يك ربع كار مى‌كردند و شهيد مى‌شدند و آخرين نفر هم خود مسؤول ترابرى بود كه بر روى دستگاه رفت و در حالى كه آن خاكريز حساس را تمام كرده بود، خود نيز به فيض شهادت نائل گشت. [1]

3-2. شجاعت در اسارت

آزادگان سرافراز نيز همانند شيرانى در بندِ سنگدلان روبه‌صفت كه قساوت و ددمنشى را به‌نهايت رساندند، شجاعت و دلاورى را از كف ندادند و به وادى ترس و هراس گام ننهادند. آزادگان در دوران سخت اسارت، با شهامت خود، هيمنه و غرور دشمن را درهم شكستند و جام‌هاى تلخ ناكامى را پياپى در كامشان ريختند؛ گرچه در مواردى، خود، از كوثر زلال شهادت آب حيات نوشيدند:

در اوايل اسارت كه تازه به‌دست دشمن اسير شده بوديم، ما را به بغداد و وزارت دفاع بردند. . . افسر عراقى متوجه پيرمردى شد كه از خطّۀ خراسان و از لشكر 5 نصر بود. پيش او رفت و گفت: چرا به جبهه آمده‌اى؟ پيرمرد كه سرش را پايين انداخته بود و نمى‌خواست به قيافۀ سركردۀ كافران بعثى نگاه كند، فرياد كشيد: مرگ بر صدام يزيد كافر، كه ناگهان كافران بعثى به سرش ريختند و


[1] . جمهورى اسلامى،8/7/65، ص 8. (خاطرۀ يكى از رزمندگان اعزامى از يزد) .
نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج2) نویسنده : سنگری، محمدرضا    جلد : 1  صفحه : 110
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست