نام کتاب : راهکارهای حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس نویسنده : خطیبی کوشکک، محمد جلد : 1 صفحه : 99
اجازه خواست تا مسلمان شود،عمويش گفت:به خدا سوگند اگر پيرو محمد(ص) گردى، هيچ چيز از آن چه به تو بخشيدهام،نزدت باقى نخواهم گذاشت،حتى لباسهاى تنت را.
عبداللّه كه در آن وقت اسمش عبدالعزّى بود گفت:به خدا سوگند من پيرو محمد و مسلمانم و پرستش سنگ و بت را ترك كردهام.اين هم آن چه از تو در دست من است آنها را بگير.او هر چه از عمو داشت و حتى جامهها و لنگ تنش را به او برگرداند.نزد مادرش رفت و پارچهاى خشن و كهنه گرفت.دو نيم كرد،نيمى را به كمر بست و نيمى را به دوش افكند و راهى مدينه شد و در آنجا زندگى مىكرد.
او همراه مسلمانان در جنگ تبوك شركت كرد.هنگام حركت به پيامبر(ص) گفت:اى رسول خدا از خداوند بخواه شهادت را نصيبم سازد.پيامبر(ص) فرمود:پوستۀ درختى بياور.او پوستۀ خرما بنى را نزد پيامبر(ص) آورد.رسول خدا آن را به بازويش بست و دعا كرد:
پروردگارا من خون او را بر كافران حرام كردم.عبداللّه گفت:اى رسول خدا من چنين نمىخواستم.پيامبر(ص) فرمود:وقتى به قصد جهاد در راه خدا بيرون آمدى،اگر تب هم بكنى و بميرى مثل اين است كه شهيد شدى،اگر مركب تو را به زمين اندازد و بميرى، شهيدى.اهميت نده مرگت چگونه باشد.مسلمانان چون به تبوك رسيدند،پس از چند روزى عبداللّه در آنجا درگذشت.بلال بن حارث مىگويد:پيش رسول خدا بودم كه ديدم بلال مؤذن با چراغى كنار گورى ايستاده است و رسول خدا خود در گور هستند و اصحاب،جسد عبداللّه را در قبر وارد مىساختند.چون جسد را در گور نهادند پيامبر گفت:خدايا من از او خشنودم،تو هم از او خشنود باش.عبداللّه بن مسعود گفت:اى كاش من صاحب اين گور بودم. [1]
تاريخ دفاع مقدس ما شاهد صحنههاى فراوانى از عشق فرزندان اين سرزمين به شهادت در راه خدا است كه يادآورى و نگاشتن آنها نيازمند چندين مجلد است.از اين رو اين بحث را با بيانى از امام راحل(ره) درباره روحيه شهادتطلبى ملت غيور كشورمان خاتمه مىدهيم:
«اين جمعيت ما جورى شده بود و متحول شده بودند كه اين تحول باز تحول اسلامى بود.
جورى شده بودند كه شهادت را براى خودشان يك فوز عظيم دانستند.من در نجف بودم،