اصـول ، جـمـع اصـل و اصـل در لغـت بـه مـعـنـى ريـشـه ، بيخ و بن آمده است و به عبارت ديگر اصـل چـيزى است كه اشياء ديگر بر آن بنا شود، مانند پدر نسبت به فرزند و ريشه نسبت به شاخه .(1)
جنگ به معنى كارزار، ستيزه ، نبرد و پيكار آمده .(2)
و مناسب اين است كه آن را از نظر اصطلاحى چنين بيان كنيم :
جنگ ، نوعى نزاع است كه برخورد ميان دو گروه سازمان يافته رانشان مى دهد.(3)
جـنـگ ، اعمال زور با ا ستفاده از نيروى مسلّح است كه هدف هر يك از طرفين غلبه بر ديگرى مى باشد.(4)
از ايـن رو، بـا تـوجـه بـه مـعـانـى لغـوى و اصـطـلاحـى يـاد شـده ، اصول جنگ را مى توان چنين تعريف نمود:
قـوانـيـن و قـواعـد ثـابـت و ويـژه اى اسـت كـه بـه كـارگـيـرى آنـهـا مى تواند تا حدود زيادى نـيـل بـه پـيـروزى در جـنـگ را تـضـمـيـن كـنـد. كـاربـرد صـحـيـح ايـن اصول ، فرماندهى را در رسيدن به اهداف او يارى مى دهد.(5)
گـرچـه كـارشـناسان براى اصول جنگ تعاريف مختلفى بيان كرده اندامّا مضمون همه آنها، همان تعريف ياد شده است . در اينجا براى اطلاع بيشتر به چند نمونه اشاره مى كنيم :
اصـول جـنـگ ، مـجـمـوعـه اى از مـلاحـظـات اسـاسـى جـنـگ است و طى قرن ها جمع آورى شده است . اصول جنگ ، مجموعه اى از ملاحظات مجرّد است كه از عصاره تجربيات به دست آمده اند و چنانچه در شـرايـط خـاصـّى بـا فراست به كار روند، در انتخاب راهكارهاى مناسب ، استراتژيست ها را يارى خواهند كرد.(6)
اصـول جـنـگ حـقـايق مسلّمى هستند كه حاكم بر جريان جنگ بوده و به كار بردن به جاى آنها در اعمال نظر فرماندهى و هدايت و موفقيت عمليات تاءثير بسزايى دارد.(7)
اصـول جنگ عبارت است از بعضى قواعد ابدى كه در هر دوره از ادوار تاريخ جنگ تغييرناپذير بوده و به كار بردن آنها باعث پيشرفت و پيروزى سرداران بزرگ عالم شده است .(8)
نـاگـفـته نماند، گرچه اصول جنگ داراى ماهيت ثابتى هستند امانسبت به كشورها و نوع نگرشى كه هر كشور در دكترين نظامى خود به اين اصول دارد، متغيّر مى باشند.
سير تاريخى
پـايـه و شـالوده عـلم و هـنـر جـنـگ را ((اصـول جـنـگ )) قـلمـداد نـمـوده انـد كـه خـود شـامـل عـصـاره قوانين و تئورى هاى نظامى ارزيابى شده و نتيجه تجربيات و آزمايش هاى پى درپـى صـحـنـه هـاى جـنـگ مى باشد و حاصل خونهاى ريخته شده و ميراث عمليات نظامى قرون گذشته و حال به شمار مى روند.
بـه كـارگـيـرى ايـن اصـول از سـده هـاى قـبـل از مـيـلاد تا كنون پيروزيهاى شايانى را نصيب سرداران معروفى چون اسكندر، هانيبال ، سزار و...كرده است .
بـنـابـرايـن ، بـشـر از ديـر بـاز بـه ضـرورت و اهـمـيـت اصول جنگ پى برده و همواره براى بهتر جنگيدن و دستيابى به نتايج مطلوب و كسب پيروزى ، سـعـى بـر آن داشـتـه تـا حـداكـثـر اسـتـفـاده را از ايـن اصـول در طـرح ريـزيـهـا و انـجام عملياتها ببرد و هرگاه با شكستى روبه رو مى گشته به تـجـزيـه و تـحـليـل عـلل شـكـسـت پـرداخـتـه و بـه ايـن نـتـيـجـه رسـيـده كـه يـك يـا چـنـد اصل را در كار خود ناديده گرفته است .
به كارگيرى اصول جنگ دركليّه نبردهاى موفق و پيروز دنيا امرى حتمى و اجتناب ناپذير بوده اسـت و هـمـيـن طـور عـدم تـوجـه بـه ايـن اصـول نـيـز يـكـى از عوامل مؤ ثر شكست در جنگها بوده است .
جـايـگاه خاص اصول جنگ بر كسى پوشيده نيست ، ((حتّى استراتژيست ها و تاكتيسين ها ـ كه هر دو در دنـيـايـى غـيـر عـيـنـى و سـنـجـش نـاپـذيـر سـير مى كنند ـ آگاهانه يا ناآگاهانه توسط اصول جنگ هدايت و راهنمايى مى شوند.))(9)
در نحوه پيدايش و تدوين اصول جنگ ، بين كارشناسان اختلاف است .
ژنرال بهاكات بر اين باور است كه :
از آنـجـا كـه آدمـى خـود ارتـش را بـه وجـود آورده ، خـود نـيـز قـوانـيـن واصـولى را در جـهت به كارگيرى آن خلق كرده است .(10)